- قَرَّرَ
- تصمیم گرفتن، او تصمیم گرفت
معنی قَرَّرَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاکسازی کردن، او تطهیر کرد، پاک کردن
مربّی کردن، مسیر
تخمیر کردن، قدیمی
خرابکاری کردن، خراب شده
پل زدن، پل
عبارت گفتن، از طریق، بیان کردن
بیان کردن، او اعلام کرد
توسعه دادن، فاز
گشت زدن، نقش
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
سوت زدن، صفر
کوچک کردن، او کوچک شد
عطر زدن، عطر
تعریف کردن، سفارشی
در معرض خطر قرار دادن، یک پیشنهاد، به خطر انداختن
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
احتیاط کردن، به احتیاط، هشدار دادن
وحشی کردن، او توجیه کرد، توجیه کردن
تأثیر گذاشتن، اثر
آزاد کردن، رایگان
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
کوتاه کردن، قلعه
پوست کندن
تعویق انداختن، آخرین
پودر کردن، موعظه کرد، پیش نشان دادن
تحریک کردن، او تحریک کرد
سرد کردن، سرد
متحیّر کردن، او گیج شده بود، گیج کردن، سرگردان کردن، مبهوت کردن، مبهم کردن
کاهش دادن، گارد سیاه
معمّا حلّ کردن، او حدس زد
ممنوع کردن، ممنوع، خارج از قانون اعلام کردن، تحریم کردن
تحریف کردن، شخصیّت
کدگذاری کردن، او رمزگذاری کرد