جدول جو
جدول جو

معنی قَرَّرَ - جستجوی لغت در جدول جو

قَرَّرَ
تصمیم گرفتن، او تصمیم گرفت
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پاکسازی کردن، او تطهیر کرد، پاک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مربّی کردن، مسیر
دیکشنری عربی به فارسی
تخمیر کردن، قدیمی
دیکشنری عربی به فارسی
خرابکاری کردن، خراب شده
دیکشنری عربی به فارسی
پل زدن، پل
دیکشنری عربی به فارسی
عبارت گفتن، از طریق، بیان کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بیان کردن، او اعلام کرد
دیکشنری عربی به فارسی
توسعه دادن، فاز
دیکشنری عربی به فارسی
گشت زدن، نقش
دیکشنری عربی به فارسی
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
سوت زدن، صفر
دیکشنری عربی به فارسی
کوچک کردن، او کوچک شد
دیکشنری عربی به فارسی
عطر زدن، عطر
دیکشنری عربی به فارسی
تعریف کردن، سفارشی
دیکشنری عربی به فارسی
در معرض خطر قرار دادن، یک پیشنهاد، به خطر انداختن
دیکشنری عربی به فارسی
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
دیکشنری عربی به فارسی
احتیاط کردن، به احتیاط، هشدار دادن
دیکشنری عربی به فارسی
وحشی کردن، او توجیه کرد، توجیه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تأثیر گذاشتن، اثر
دیکشنری عربی به فارسی
آزاد کردن، رایگان
دیکشنری عربی به فارسی
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
دیکشنری عربی به فارسی
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کوتاه کردن، قلعه
دیکشنری عربی به فارسی
پوست کندن
دیکشنری عربی به فارسی
تعویق انداختن، آخرین
دیکشنری عربی به فارسی
پودر کردن، موعظه کرد، پیش نشان دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تحریک کردن، او تحریک کرد
دیکشنری عربی به فارسی
سرد کردن، سرد
دیکشنری عربی به فارسی
متحیّر کردن، او گیج شده بود، گیج کردن، سرگردان کردن، مبهوت کردن، مبهم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، گارد سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
معمّا حلّ کردن، او حدس زد
دیکشنری عربی به فارسی
ممنوع کردن، ممنوع، خارج از قانون اعلام کردن، تحریم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تحریف کردن، شخصیّت
دیکشنری عربی به فارسی
کدگذاری کردن، او رمزگذاری کرد
دیکشنری عربی به فارسی