جدول جو
جدول جو

معنی قویس - جستجوی لغت در جدول جو

قویس
(قُ وَ)
مصغر قوس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کمان کوچک. (آنندراج). رجوع به قوس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اویس
تصویر اویس
(پسرانه)
گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
(پسرانه)
مؤمن، پرهیزکار و پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمان ساز، کمان فروش، کمان دار، کمانگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسیس
تصویر قسیس
مرد روحانی مسیحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویس
تصویر نویس
پسوند متصل به واژه به معنای نویسنده مثلاً دعانویس، روزنامه نویس، نامه نویس، پسوند متصل به واژه به معنای نوشته شده مثلاً پاک نویس، چرک نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
پاک و منزه، بسیار پارسا و مؤمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قویم
تصویر قویم
راست و درست، معتدل، استوار، خوش قامت
فرهنگ فارسی عمید
(طُ وَ)
مصغر طاووس. (منتهی الارب). طاووس خرد
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شیخ اویس، ابن شیخ حسن دومین ازآل جلایر 757 هجری قمری تا 777 هجری قمری) :
من از جان چاکر سلطان اویسم
اگر چه یادش ازچاکر نباشد.
حافظ.
در هر یک از دو خانوادۀ آل مظفر، ملوک فارس وجلایریان، ملوک بغداد سلطان اویس نامی بوده است که هردو معاصر خواجه و هر دو ممکن است ممدوح خواجه در این غزل باشند و قرینه ای بر تعیین هیچکدام در این غزل موجود نیست. (قزوینی). و رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول شود
از خاندان بادوسپان (973- 975 هجری قمری) که در نور مازندران حکومت داشت. (التدوین)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است پنج فرسنگی مشرقی ده روم به فارس. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ)
قلعه ای است از توابع حلب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ سَ)
مصغر قوس. (اقرب الموارد). رجوع به قوس شود، مریم گلی کوهی را گویند که یکی از گونه های مریم گلی است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ سِ)
ابن علی تونسی محقق. از فقیهان تونس است. وی زمانی بتدریس اشتغال داشت وکتابهایی تألیف کرد. مهمترین آنها از این قرارند: 1- سمط اللاّلی فی تعریف ما بالشفاء من الرجال، این کتاب در ده جزء است و در آن سیرۀ پیغمبر و شرح احوال صحابیان و تابعیان و محدثان و فقیهان و شاعران و جز آنهاست. 2- اصابه الغرض. 3- رساله المواقیت و مآخذها من السنه. تولد وی بسال 1033 هجری قمری و وفات 1114 هجری قمری اتفاق افتاد. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 799)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کج گردیدن و گوژ شدن از پیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریختن باران از ابر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سویس
تصویر سویس
غفلت و آگاه نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
گربزه دار استخواندار، بلندبالا خوش اندام، راست واستوار: مادینه راست و درست، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویس
تصویر تقویس
کوژاندن چنبراندن، کوژ پشتی از پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویس
تصویر نویس
بنویس، مینویسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیس
تصویر قبیس
سگ گشن
فرهنگ لغت هوشیار
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قومس
تصویر قومس
مهتر و امیر قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونس
تصویر قونس
بالای سر، بالای خود، میانه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمانساز
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته از قمیز ترشه شیر از شیر مادیان دریا، چیره بخت، چیره درآببازی
فرهنگ لغت هوشیار
کمانک کمان کوچک، مریم گلی کوهی از گیاهان مریم گلی کوهی را گوید که یکی از گونه های مریم گلی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیس
تصویر قلیس
زفت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسیس
تصویر قسیس
کشیش، مهتر ترسایان و دانشمند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
پاک و منزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیس
تصویر قطیس
آبنوس دروغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
((ق دُِ))
پاک، منزه، مؤمن، پارسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قویم
تصویر قویم
((قَ))
راست، درست، خوش قد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قواس
تصویر قواس
((قَ وّ))
کمانگر، کمان ساز، کماندار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسیس
تصویر قسیس
((قِ سُِ))
کشیش، مهتر ترسایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویس
تصویر گویس
((گَ))
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند، شیرزنه
فرهنگ فارسی معین