دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان آبادان. آب آن از رود بهمن شیر. محصول آن خرما، سبزیجات. شغل اهالی زراعت و ماهی گیری و کارگری شرکت نفت است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ محیسن می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان آبادان. آب آن از رود بهمن شیر. محصول آن خرما، سبزیجات. شغل اهالی زراعت و ماهی گیری و کارگری شرکت نفت است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ محیسن می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
جمع واژۀ قامعه. هرچه که انسان را از خواهشهای طبع و نفس و هوی ̍ برکند و بازدارد و آن عبارت از امتدادات اسمائی و تأییدات الهی است برای اهل عنایت در سیر الی اﷲ. (از تعریفات)
جَمعِ واژۀ قامعه. هرچه که انسان را از خواهشهای طبع و نفس و هوی ̍ برکند و بازدارد و آن عبارت از امتدادات اسمائی و تأییدات الهی است برای اهل عنایت در سیر الی اﷲ. (از تعریفات)
جمع واژۀ قوم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء) : چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست. سعدی. و رجوع به قوم شود
جَمعِ واژۀ قَوْم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء) : چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست. سعدی. و رجوع به قوم شود
هم شکم، دو چیز با هم همزاد همزاد جنابه، با هم کودکی که با کودک دیگر در یک هنگام زاییده شده باشد همزاد دو قلو. توامان توامین، جمع توائم، جفت (زن و شوهر)، دو چیز همراه
هم شکم، دو چیز با هم همزاد همزاد جنابه، با هم کودکی که با کودک دیگر در یک هنگام زاییده شده باشد همزاد دو قلو. توامان توامین، جمع توائم، جفت (زن و شوهر)، دو چیز همراه