جدول جو
جدول جو

معنی قهرکردن - جستجوی لغت در جدول جو

قهرکردن
خشم کردن، تغییر نمودن
تصویری از قهرکردن
تصویر قهرکردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مغلوب کردن مقهور ساختن غلبه کردن چیره شدن: امروز افضل پادشاهان وقت است باصل... و پیراستن ملک و آراستن ولایت و پروردن دوست و قهر کرده دشمن، با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن باوی مقابل آشتی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهر کردن
تصویر قهر کردن
((قَ کَ دَ))
مغلوب کردن، چیره شدن، با کسی ترک معاشرت و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قهر کردن
تصویر قهر کردن
با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او، خشمگین شدن، مقهور کردن
فرهنگ فارسی عمید
راندن وخواندن ستور ومرکب از (هر) حکایت صوت در راندن و خواندن ستوران و (کردن) که فعلمعین است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسرکردن
تصویر کسرکردن
کاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دورکردن
تصویر دورکردن
اکباء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دورکردن
تصویر دورکردن
راندن و اخراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره کردن
تصویر ره کردن
هدایت و راهنمائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کردن
تصویر زه کردن
بارور کردن باردار کردن آبستن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امرکردن
تصویر امرکردن
فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرکردن
تصویر سفرکردن
راهیدن راسیدن فرانافتن اورزیدن براهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دو پاره کردن دو پاره کردن: تو مرا با شمشیر شقه می کنی ک آن که مرا شقه کند هنوز به دنیا نیامده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرکردن
تصویر شکرکردن
ثنا گفتن، سپاس نعمت خدایتعالی و جز وی کردن، سپاس گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقه کردن
تصویر شقه کردن
کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدر کردن
تصویر قدر کردن
یا قدر کردن جنگ (کشتی) برابر کردن در جنگ (کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قط کردن
تصویر قط کردن
قط زدن: تیر آسمان از برای تحریردیوان مدایح قلم قط می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاکردن
تصویر قفاکردن
پشت کردن روی برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قی کردن
تصویر قی کردن
استفراغ کردن، خورده را از دهان بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
نابینا ساختن، اعماء، چشم کسیرا از دیدن محروم کردن به عملی از اعمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورکردن
تصویر گورکردن
بخاک سپردن مرده
فرهنگ لغت هوشیار
خرد و نرم سائیدن چنانکه گوشت را در هاون له و لورده کردن، خرده و خاکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
مهر را بر کاغذ و جز آن فشاردن تا نقش مهر بر آن منقو ش گردد
فرهنگ لغت هوشیار
وعده دادن به خیریاشر ترساندن، التزام قربت غیرلازم که پس ازالتزام واجب است وفای بدان البته درصورتی که شرایط آن کامل باشدوآن بردوقسم است: یانذر لجاجظنست که شخص بگوید} فلله علی صوم اوعتق {درحال غضب. یانذرتبرر. آنست که شخص ملزم شود بامری که نعمتی برای اوپدیدآید یانقمتی دفع شود. تبررگویندزیراکه طلب بر است مانندآنکه بگوید: (ان شفی مریضی فلله علی کذا. {وضابطه آن این است که نذرکندکه طاعتی را انجام دهدکه برای اومقدورباشد باضافه که بالغ باشدوعاقل وازروی اختیارو قصدنذرکند وآزادباشدودرکارهای مباح یا مستحب باشدیا واجب، آنچه شخص برخودواجب کندکه انجام دهدیادرراه خدابدهد بشرط چیزی یابدون شرط: توانگران راوقف است ونذرومهمانی زکات وفطره واعتاق وهدی وقربانی. (گلستان. چا. فروغی. 168)، عهدپیمان، جمع نذور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارکردن
تصویر هارکردن
کسی را بمال و جاه پرودن که ازحد خود پا فراتر نهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزکردن
تصویر هرزکردن
از کار انداختن قفل و جزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهرکردن
تصویر هرهرکردن
هرهرخندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنرکردن
تصویر هنرکردن
کار مهم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کردن
تصویر زه کردن
((~. کَ دَ))
آبستن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره کردن
تصویر ره کردن
((رَ. کَ دَ))
رام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقه کردن
تصویر شقه کردن
((~. کَ دَ))
دوپاره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قی کردن
تصویر قی کردن
((قَ. کَ دَ))
استفراغ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصه کردن
تصویر قصه کردن
((~. کَ دَ))
شرح حال گفتن
فرهنگ فارسی معین