جدول جو
جدول جو

معنی قهر کردن

قهر کردن((قَ کَ دَ))
مغلوب کردن، چیره شدن، با کسی ترک معاشرت و گفتگو کردن
تصویری از قهر کردن
تصویر قهر کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قهر کردن

قهر کردن

قهر کردن
مغلوب کردن مقهور ساختن غلبه کردن چیره شدن: امروز افضل پادشاهان وقت است باصل... و پیراستن ملک و آراستن ولایت و پروردن دوست و قهر کرده دشمن، با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن باوی مقابل آشتی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

قهر کردن

قهر کردن
با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او، خشمگین شدن، مقهور کردن
قهر کردن
فرهنگ فارسی عمید

قهر کردن

قهر کردن
خشم کردن، تغیر نمودن. (ناظم الاطباء) ، در تداول فارسی، قهر کردن با کسی یا از کسی، از تکلم با او یا دیدار اوکراهت داشتن. ضد آشتی کردن، غلبه کردن و ظفر یافتن. چیره شدن، تعدی و ظلم و جور کردن، مطیع کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مهر کردن

مهر کردن
مهر را بر کاغذ و جز آن فشاردن تا نقش مهر بر آن منقو ش گردد
مهر کردن
فرهنگ لغت هوشیار