دارو که نفخ معده بنشاند، که آروغ آرد و باد معده بیرون کند. بادکش. محلل ریاح. کاسرالریاح. طاردالریاح. تمام دانه های چتریان بواسطۀ اسانس های خود بعنوان بادشکن بکار میروند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 234) : زیرۀ سبز بادشکن است.
دارو که نفخ معده بنشاند، که آروغ آرد و باد معده بیرون کند. بادکش. محلل ریاح. کاسرالریاح. طاردالریاح. تمام دانه های چتریان بواسطۀ اسانس های خود بعنوان بادشکن بکار میروند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 234) : زیرۀ سبز بادشکن است.
پیمان شکن. (ناظم الاطباء). ناقض عهد. نقض کننده عهد. ناکث. زنهارخوار: خدای داند بهتر که چیست در دل من ز بس جفای تو ای بیوفای عهدشکن. فرخی. چون عهدۀ عهد بازجویند جز عهدشکن تو را چه گویند. نظامی. این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخم کار است. نظامی. دست وفادر کمر عهد کن تا نشوی عهدشکن جهد کن. نظامی. اگر آن عهدشکن بر سر میثاق آید جان رفته ست که با قالب مشتاق آید. سعدی. زهی زمانۀ ناپایدار عهدشکن چه دوستیست که با دوستان نمی پائی. سعدی. چون ز نسیم میشود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند. حافظ. مرا تو عهدشکن خوانده ای و میترسم که با تو روز قیامت همین خطاب رود. حافظ (از آنندراج)
پیمان شکن. (ناظم الاطباء). ناقض عهد. نقض کننده عهد. ناکث. زنهارخوار: خدای داند بهتر که چیست در دل من ز بس جفای تو ای بیوفای عهدشکن. فرخی. چون عهدۀ عهد بازجویند جز عهدشکن تو را چه گویند. نظامی. این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخم کار است. نظامی. دست وفادر کمر عهد کن تا نشوی عهدشکن جهد کن. نظامی. اگر آن عهدشکن بر سر میثاق آید جان ِ رفته ست که با قالب مشتاق آید. سعدی. زهی زمانۀ ناپایدار عهدشکن چه دوستیست که با دوستان نمی پائی. سعدی. چون ز نسیم میشود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند. حافظ. مرا تو عهدشکن خوانده ای و میترسم که با تو روز قیامت همین خطاب رود. حافظ (از آنندراج)
ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه... زودشکن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). بورۀ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً)
ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه... زودشکن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). بورۀ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً)
کسی که از فروتنی خویشتن را شکند. (آنندراج). فروتنی کننده. (غیاث اللغات). آنکه نفس را بفروتنی ریاضت کند (یادداشت مؤلف) : ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهی جهان پوچ را گر مست مغزی خودشکن دارد. صائب (از آنندراج). در همه روی زمین میشود انگشت نمای هرکه چون مه بتمامی شود از خودشکنان. صائب (از آنندراج)
کسی که از فروتنی خویشتن را شکند. (آنندراج). فروتنی کننده. (غیاث اللغات). آنکه نفس را بفروتنی ریاضت کند (یادداشت مؤلف) : ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهی جهان پوچ را گر مست مغزی خودشکن دارد. صائب (از آنندراج). در همه روی زمین میشود انگشت نمای هرکه چون مه بتمامی شود از خودشکنان. صائب (از آنندراج)
نقدکن حال کسی، که نیک و بد حال کسی را می پرسد. رجوع به نقد کردن شود: صراف سخن به لفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر کز نقدکنان حال مجنون پیری سره بود خال مجنون. نظامی
نقدکن حال کسی، که نیک و بد حال کسی را می پرسد. رجوع به نقد کردن شود: صراف سخن به لفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر کز نقدکنان حال مجنون پیری سره بود خال مجنون. نظامی
دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 4هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه و 3هزارگزی باختر شوسۀ تربت حیدریه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 313 تن است. آب از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از تربت میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به قندیشتن شود
دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 4هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه و 3هزارگزی باختر شوسۀ تربت حیدریه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 313 تن است. آب از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از تربت میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به قندیشتن شود
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند قندرون. توضیح در کتاب فرهنگ اصطلاحات پزشکی و دارویی شلمیر قندرون مرادف با کائوچو و هر شیرابه دیگر گیاهی که در برابر هوا انجماد یابد ذکر شده است
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند قندرون. توضیح در کتاب فرهنگ اصطلاحات پزشکی و دارویی شلمیر قندرون مرادف با کائوچو و هر شیرابه دیگر گیاهی که در برابر هوا انجماد یابد ذکر شده است
چیزی که نشکند: لیوان نشکن. عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
چیزی که نشکند: لیوان نشکن. عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون
شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون