جدول جو
جدول جو

معنی قنج - جستجوی لغت در جدول جو

قنج
(مَ لَ حَ دی دَ)
فراهم فشردن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قنج
(قَ)
ناز و غمزه است که معشوق به عاشق کند. (برهان) (آنندراج). رجوع به غنج شود
لغت نامه دهخدا
قنج
(قُ)
به معنی بیهوده و هرزه باشد، خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قنج
پارسی است غنج: هرزه، خر دم بریده
تصویری از قنج
تصویر قنج
فرهنگ لغت هوشیار
قنج
گلوگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنج
تصویر غنج
(دخترانه)
کرشمه، ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غنج
تصویر غنج
غنجیدن، ناز و کرشمه، دلال
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
خرجین، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
نوزاد کرمی شکل حشرات، لارو، حشره ای که نوزاد کرمی شکل آن از آفات سیب و گوجه است، نوعی کرم که در گیاه پنبه تولید می شود و غنچه و گل آن را می خورد
غنج زدن: سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنب
تصویر قنب
کنف، نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، ژوت
شهدانه، شهدانق، شهدانج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنج
تصویر غنج
به هم آمده و گرد شده، غنچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قند
تصویر قند
ماده ای جامد، سفید و شیرین، که از چغندر قند یا نیشکر تهیه می شود، در پزشکی کنایه از مرض قند، کنایه از بوسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنج
تصویر لنج
لب، لپ، دو طرف دهان از بیرون، برای مثال نه همه کار تو دانی نه همه زور تو ر ا ست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنج
تصویر زنج
نوحه، مویه، ناله و زاری، زنجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منج
تصویر منج
تخم گیاه، تخم و دانۀ هر گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنج
تصویر بنج
شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنج
تصویر لنج
قایق بزرگ موتوری که معمولاً از چوب یا مواد فایبرگلاس ساخته می شود
خوشۀ انگور که دانه های آن را کنده یا خورده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ قِ جِ)
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 71هزارگزی شمال غربی درمیان، در درۀ معتدل هوائی واقع است و 485 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ جُ)
بنده و مملوک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به قنحل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ جَ)
رعنایی و غنج یعنی ناز بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (شعوری) :
نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه
پس این قنجه کردن ز بهر چراست.
خفاف (از فرهنگ اسدی).
و بگمان من این کلمه یا غنجه با غین معجمه بوده و یا فنجه که صورتی از پنجه و بنزه بمعنی نوعی رقص و مجازاً بمعنی رعنایی و غنج
لغت نامه دهخدا
(قَ غَ)
و قنجوقه. فتراک. (فرهنگ شعوری). ترگون. قنجغه. (برهان) (ذیل ترگون). رجوع به قنجغه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مرد کوچک سر سست خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ جُ غَ)
قنجوغه. رجوع به قنجوغه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنج
تصویر خنج
باطل، ضایع، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنج
تصویر شنج
شتر نر، ترنجیدگی چروک خوردن چروکیده ترنجیده سرین کفل
فرهنگ لغت هوشیار
دو تخته فلزی محدب ودایره مانند که با دست بر هم میزنند وزن کردن و وزن باین معنی مبدل سنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنج
تصویر زنج
گریه و نوحه کردن، ناله
فرهنگ لغت هوشیار
محنت، مشقت، تعب، سختی ناشی از کار و کوشش، تعب که در کار برند، زحمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنج
تصویر دنج
جای امن و خالی از اغیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنج
تصویر بنج
پارسی تازی شده بنگ از گیاهان پارسی تازی شده بن ریشه بنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجقه
تصویر قنجقه
ترکی آویزند ترگون فتراک سموت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجور
تصویر قنجور
کله پوک مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجوقه
تصویر قنجوقه
ترکی آویزند ترگون فتراک سموت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجل
تصویر قنجل
برده زر خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قند
تصویر قند
کند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنج
تصویر رنج
مشقت، زحمت، محنت
فرهنگ واژه فارسی سره
گرفتگی عضلات
فرهنگ گویش مازندرانی