- قنبره
- چکاوک، کاکل قبره چکاوک، جمع قنابر
معنی قنبره - جستجوی لغت در جدول جو
- قنبره
- چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دایره، حلقه
بشکل چنبر چنبر مانند، حلقه
خمره خم کوچک خمچه
حیوان موی ریخته، شتری که پشم هایش ریخته شده، اسب و شتر آبکش، برای مثال بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب / راست پنداری قطار اشترانند انبره (غواص - شاعران بی دیوان - ۳۲۶)
انبر
انبر
چنبرمانند، به شکل چنبر
خمره، خمچه، خم کوچک، خمبره، برای مثال خنبرۀ نیمه برآرد خروش / لیک چو پر گردد، گردد خموش (نظامی۱ - ۹۴)
پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دهله، خدک، بل، پول، جسر
کمبار خرما، تپاله خشک، خوردنی
پل، ساختمان بلند
سخت، کارآزموده آزمون اندوخته آزمون اندوختن کار آزمودگی، پیر گرداندن
کفش که ساق آن کوتاهتر از نیم چکمه است
گروه مردم، گله اسپ تله که برای مرغ آشیانه باف (ابو براقش) نهند، نارنجک، گروهه توف گروه مردم، رمه اسبان، جمع قنابل. گلوله (سلاح آتشین)
گرد نشستن چنبرک چنبره
پارسی تازی گشته کناره چوی یا آهنی چنگکدار که گوشتفروشان گوسپند کشته را بدان آویزند و تکه تکه کنند و فروشند
دماغ کوفته
پس از ساختن منبر فارسی گوی مادینه آن را نیز ساخته است انبار شده مونث منبر
((قَ ر))
فرهنگ فارسی معین
چوبی یا آهنی دراز دارای میخ های بلند که در دکان قصابی گوشت را به آن آویزان می کنند، کناره
ابزاری چوبی یا فلزی با میخ های بلند یا قلاب که در قصابی از آن گوشت آویزان می کنند
تنبور، از آلات موسیقی که دارای دستۀ دراز و کاسۀ کوچک شبیه سه تار می باشد
چکاوک چاوک ژوله از پرندگان، سرخاب واحد قبر یک چکاوک جل
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قنبره
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قنبره
کاکلی دریایی از مرغان دریایی