جدول جو
جدول جو

معنی قنبره

قنبره
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره
تصویری از قنبره
تصویر قنبره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قنبره

قنبره

قنبره
پر زاید راست که بر سر ماکیان و جز آن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قنبرانیه شود
لغتی است در قبره. (منتهی الارب). ابوالملیح. چکاوک. رجوع به قبره و قبر شود
لغت نامه دهخدا

انبره

انبره
حیوان موی ریخته، شتری که پشم هایش ریخته شده، اسب و شتر آبکش، برای مِثال بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب / راست پنداری قطار اشترانند انبره (غواص - شاعران بی دیوان - ۳۲۶)
اَنبُر
انبره
فرهنگ فارسی عمید

خنبره

خنبره
خمره، خمچه، خُم کوچک، خمبره، برای مِثال خنبرۀ نیمه برآرد خروش / لیک چو پر گردد، گردد خموش (نظامی۱ - ۹۴)
خنبره
فرهنگ فارسی عمید

قنطره

قنطره
پُل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دِهلِه، خَدَک، بَل، پول، جَسر
قنطره
فرهنگ فارسی عمید