جدول جو
جدول جو

معنی قلیص - جستجوی لغت در جدول جو

قلیص
(قَ)
آب برجهنده. (منتهی الارب). آب بلند برآمده در چاه. (مهذب الاسماء). من الماء، المرتفع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قلیص
بسیار، آب بالا آمده
تصویری از قلیص
تصویر قلیص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلیب
تصویر قلیب
چاه، گودال استوانه ای شکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر می کنند، بئر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیج
تصویر قلیج
شمشیر، ابزاری آهنی با تیغه ای دراز و تیز که در قدیم در جنگ به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیل
تصویر قلیل
کم، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیا
تصویر قلیا
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، اشخار، شخار، شخیره، لخج، بلخچ، خشار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
غذایی که از گوشت، میگو و ماهی یا چیزهای دیگر تهیه می شود، پاره و تکه گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(قُرْ رَ)
بزر انجره است. (از بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ کُ)
همیشگی نمودن در رفتار و روش، برچیدن و گرد آوردن پیراهن را و فراهم آمدن و برچیدن آن. (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تخلیص میان دوپا هنگام دشنام دادن و یا در جنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
هر چیز سپید. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ صَ)
مصغر قلوص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلوص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنیص
تصویر قنیص
شکار، شکاری شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، بچه دان، گلاله پیراهن پنبه ای
فرهنگ لغت هوشیار
برجستن، شور رفتن درکشیده شدن جامه پس از شستن، شوریدن دل دلشورگی، فراروش (کوچ)، ترنجیدن لب
فرهنگ لغت هوشیار
از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیب
تصویر قلیب
چاه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیپ
تصویر قلیپ
چمن از گیاهان چمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیت
تصویر قلیت
مرد کم گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیچ
تصویر قلیچ
شمشیر. ترکی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیص
تصویر تقلیص
همیشگی نمودن در رفتارو روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیص
تصویر دلیص
آب زر، رخشان، نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیص
تصویر قصیص
روییدنگاه مو بالای سینه، آواز، تودری از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریص
تصویر قریص
لنگرکشتی، لنگرگاه کشتی گزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیج
تصویر قلیج
ترکی شمشیر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
گوشتی که در روغن میان دیگ بریان کرده نانخورش سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیل
تصویر قلیل
کم و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیف
تصویر قلیف
خم خرما، خم بازشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیس
تصویر قلیس
زفت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلید
تصویر قلید
تابیده تاب داده شده ریسمان از برگ خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
((قَ مِ))
پیراهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیل
تصویر قلیل
((قَ))
کم، اندک، نادر، کمیاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیچ
تصویر قلیچ
((ق))
قیلیچ، شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیا
تصویر قلیا
((قَ))
شخار، ماده ای که از اشنان گرفته می شود و از آن در صابون سازی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
((قَ یَ یا یِ))
پاره ای گوشت، قطعه ای گوشت، حبوبات و سبزی
فرهنگ فارسی معین