جدول جو
جدول جو

معنی قلمکاری - جستجوی لغت در جدول جو

قلمکاری
نقاشی، حکاکی بر روی فلز، چوب یا سنگ
تصویری از قلمکاری
تصویر قلمکاری
فرهنگ فارسی عمید
قلمکاری
(قَ لَ)
صنعت حکاکی و نقاشی، قلمکاری، مخطط به خطوط پهن و طویل منقش براههای سیاه و سفید یا دو رنگ دیگر. (یادداشت مؤلف) ، قلمکاری در اصطلاح نردبازان یک درمیان مهره در خانه ها بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قلمکاری
حکاکی و نقاشی
تصویری از قلمکاری
تصویر قلمکاری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامکاری
تصویر کامکاری
کامرانی، نیک بختی
فرهنگ فارسی عمید
پارچه ای که با آلت های چوبی دستی روی آن نقش و نگار چاپ کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستمکاری
تصویر ستمکاری
عمل ستمکار، ظلم و تعدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلاکاری
تصویر طلاکاری
ساختن نقش و نگار از طلا در چیزی، شغل و عمل طلاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلب کاری
تصویر قلب کاری
شغل و عمل قلب کار
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
عمل دیم کار، زراعت دیم. دیمی کاری
لغت نامه دهخدا
(عَلَ دِهْ)
دهی است از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 30 هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 6 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو مسجدسلیمان به لالی. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای گرمسیر و مالاریایی. سکنۀ آن 120 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنها قالیچه بافی است. دارای راه مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ هفت لنگ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
در مغلطه انداختن. (آنندراج). فریبندگی. حیله سازی و رنگ آمیزی. (ناظم الاطباء) :
بترس از غلطکاری روزگار
که چون ما بسی را غلط کرد کار.
نظامی (از بهار عجم) (آنندراج).
با من آن یار فارغ از یاری
یا غلط کرد یا غلطکاری.
نظامی.
مرا کار با نغز گفتاری است
همه کار من خود غلطکاری است.
نظامی.
غلطکاری این خیالات نغز
برآورد جوش دلم را به مغز.
نظامی.
، کار غلط کردن. اشتباه کردن. ناراست پیمودن. خطاکاری. نادرستی
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
نسبت است به قلمدان، اطاق قلمدانی، اطاقی دراز که یک سر طول آن یا دو سر آن شکل هلالی دارد. اطاقی که انتهای آن قوسی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طِ / طَ)
عمل طلاکار
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
مطالبه. خواستن
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
عمل ستمکار. ظالمی. ستمگری. جور. ظلم:
این کارد نه از بهر ستمکاری کردند
انگورنه از بهر نبیذ است بچرخشت.
رودکی.
داده ست بدو ایزد خلق همه عالم را
وایزد نکند هرگز بر خلق ستمکاری.
منوچهری.
در طاعت بیطاقت و بی توش چرایی
ای گاه ستمکاری با طاقت و با توش.
ناصرخسرو.
گر همی عمر ابد خواهی بپرهیز از ستم
زآنکه از روی ستمکاری است اندک عمر باز.
سنایی.
ز باد جور ستمکاری و بلیت من
جراحت دل مظلوم را رسید ستیم.
سوزنی.
دادگری شرط جهانداری است
شرط جهان بین که ستمکاری است.
نظامی.
ترحم بر پلنگ تیزدندان
ستمکاری بود بر گوسفندان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تُ)
کاشتن تخم. تخم کاشتن. زراعت. تخم افشانی. برزگری:
کس بر این تخمه آفرین نکند
تخمکاری در این زمین نکند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بی ربطی در کار و عمل، خام دستی، بی وقوفی، کودنی، (ناظم الاطباء)، عمل خامکار:
ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی او
گر شحنۀ بدگوی او در حلقم افغان نشکند،
خاقانی،
خوی او از خامکاری کم نکرد
سینۀ من سوخت چشمش نم نکرد،
خاقانی،
لیکن از خامکاری پدرت
سایۀ چتر دور شد ز سرت،
نظامی،
بعشق اندر صبوری خامکاریست
بنای عاشقی بر بیقراریست،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نقش و نگار. گل و بوته که بالای جامه و دیوار و مانند آن نمایند. (آنندراج) :
در نگارندگی و گل کاری
وحی صنعت مراست پنداری.
نظامی.
، گل کاشتن. عمل گل کار
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلم کار
تصویر قلم کار
قملکمار خامه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامکاری
تصویر جامکاری
آئینه کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلبکاری
تصویر قلبکاری
عمل و شغل قلبکار
فرهنگ لغت هوشیار
نقاش، آنکه بروی برنج و نقره و طلا حکاکی کند، پارچه ای ساده و مازو شده از کرباس و کتان و غیره که بر آن به وسیله قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آن را باشکال پرده سفره رومیزی و غیره در آورند، در همدان تاجریزی پیچ را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاکاری
تصویر بلاکاری
شگفت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقمکاری
تصویر رقمکاری
علامتگذاری حروف، نویسندگی کتابت، محاسبه، حکاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمکاری
تصویر رزمکاری
جنگاوری جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستمکاری
تصویر ستمکاری
عمل ستمکار ظلم ستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلبکاری
تصویر طلبکاری
بستانکاری وامخواهی، خواستاری طلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علمداری
تصویر علمداری
عمل و شغل علمدار نگهبانی علم در جنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل گل کار. عمل و شغل گل کار کاشتن و عمل آوردن و تربیت گلهای مختلف زینتی در باغ و باغچه و گلدان، گل و بوته که روی پارچه دیوار و مانند آن ایجاد کنند نقش و نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامکاری
تصویر کامکاری
کامروا یی کامرا نی، توفیق موفقیت: (همه مهتران را بدان جا نگاشت نگر تا چنین کامکاری که داشت ک) (دقیقی. گشتاسب نامه برگزیده شعر م. معین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرکاری
تصویر قیرکاری
گژف کاری گژف اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کاری
تصویر گل کاری
عمل یا فرایند کاشتن و پرورش گل، جایی که در آن گل کاشته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلاکاری
تصویر طلاکاری
((طَ))
پوشاندن سطح چیزی با لایه نازکی از طلا، تزیین نسخه های خطی با آب طلا، نقره، شنگرف و لاجورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلمکار
تصویر قلمکار
پارچه ای که با آلات چوبی دستی روی آن نقش و نگار چاپ کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جامکاری
تصویر جامکاری
((مِ))
آیینه کاری، آیینه کاری کردن
فرهنگ فارسی معین