- قلقلی
- کوفته قلقلی، مدور و خرد
معنی قلقلی - جستجوی لغت در جدول جو
- قلقلی ((قِ قِ))
- گرد، مدور (به زبان کودکان)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غلغلک، عمل تحریک ماهیچه های بدن به وسیلۀ انگشت یا وسیلۀ دیگر به طوری که موجب خنده شود، پخپخو، پخلوچه، پخلیچه، غلغج، غلمچ، غلغلیچ
قلقلک دادن: قلقلک
قلقلک دادن: قلقلک
گیاهی شورمزه شبیه اشنان که در صابون سازی به کار می رود
قبطی تازی گشته شور گیا گیاهی است از تیره بادنجانیان که مانند اشنیان خاکستر حاصل از سوخته اش در صابون سازی بکار می رود و در تداول عامه آن را شوره نامند علف شوره شور رجل الفروج رجل الفلوس. شورگیاه
نادرست نویسی غلغلک گیج گیجی (گویش گیلکی) نادرست نویسی غلغلک گونه ای تنگ
ترکی زاور پیشیار نوکر خدمتکار: غازیان قزلباش و قلقچیان اردو که همراه پیشخانه آمده بودند دلیر شده بر سر ایشان هجوم آورده
Ticklishness
cócegas
Kitzligkeit
łaskotliwość
щекотливость
лоскотливість
cosquilleo
chatouillement
solletico
kieteligheid
गुदगुदाहट
kegelitikan
قلقليّةٌ
דְגדוּגִיוּת
くすぐったさ
gıdıklanma
ucheshi
ความจั๊กจี้
গুদগুদে
گدگدی
گردن آویز
نادرست نویسی غلغل پارسی است جوشیدن آوای جوشیدن، آوای می که از گلوی تنگ برآید چست فرز: مرد، بازیگر اسپ اناردشتی، چشم خروس