جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قلقچی

قلقچی

قلقچی
ترکی زاور پیشیار نوکر خدمتکار: غازیان قزلباش و قلقچیان اردو که همراه پیشخانه آمده بودند دلیر شده بر سر ایشان هجوم آورده
فرهنگ لغت هوشیار

قلقچی

قلقچی
گیرندۀ جریمۀ مالیاتی، نوکر. خدمتکار. (آنندراج). رجوع به قلق و غلق شود
لغت نامه دهخدا

قرقچی

قرقچی
ترکی بازدار پاسدار مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
قرقچی
فرهنگ لغت هوشیار

حلقچی

حلقچی
نوعی از زولوبیا. زلیبایی که بیک حلقه باشد و آنرا بهفت رنگ میکنند. (شرفنامۀ منیری). حلوایی است که آنرا زلیبیا گویند و بعربی زلابیه خوانند. (برهان). حلوایی است که بعربی زلابیه گویند و حالا در بیشتر جاها زلبیا گویند:
در انتظار حلقۀ زنجیر حلقچی
اصحاب را دو دیده چومسمار بردر است.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا

قرقچی

قرقچی
محصل منع. (آنندراج). قرق کننده. منعکننده. آنکه مأمور قرق کردن شکارگاه شاه است تا دیگری در آنجا صید نکند: قرقچی سلطان شریعت است. (رفیع واعظ، در صفت ماه رمضان، از آنندراج). رجوع به قُرُق شود
لغت نامه دهخدا

قلقلی

قلقلی
مدور و خرد.
- کوفته قلقلی، کوفتۀ خرد چندِ گردکانی که بیشتر از گوشت ونخودچی یا برنج کوفته کنند، و گاه نیز از گوشت تنها
لغت نامه دهخدا

قلیچی

قلیچی
دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 10هزارگزی شوسۀ تبریزبه اردبیل. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 371 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا