معنی قلامه - جستجوی لغت در جدول جو

قلامه

لغت نامه دهخدا

قلامه

لغت نامه دهخدا

قلامه

تصویری از قلامه — تصویر قلامه

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلاده — تصویر قلاده

گردن بند و گلوبند سگ و برخی جانوران دیگر، واحد شمارش برخی جانوران مثلاً دو قلاده یوزپلنگ

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ظلامه — تصویر ظلامه

دادخواهی، از کسی نزد حاکم یا قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن، تظلم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از علامه — تصویر علامه

بسیار دانا، دانشمند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از قسامه — تصویر قسامه

جماعتی که برای گرفتن چیزی قسم بخورند و آن را بگیرند، سوگندی که بین اولیای دم اجرا شود، هنگامی که کسی را قاتل معرفی کنند و شاهد نداشته باشند، آشتی و متارکۀ جنگ

فرهنگ فارسی عمید

(قُ مَ)

ابن مالک از صحابیان است. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
ابن جرم بن زبان از قضاعه از قحطان و جد جاهلی است. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 791)

ابن مالک از صحابیان است. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
ابن جرم بن زبان از قضاعه از قحطان و جد جاهلی است. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 791)

لغت نامه دهخدا

(ظُ لَ)

قریه ای از قرای بحرین است

لغت نامه دهخدا

(ظَلْ لا مَ)

دختر ابی النجم الراجز. (عقدالفرید ج 1 ص 248)

لغت نامه دهخدا

(ذَ)

خاکسترگون شدن. (منتهی الارب). رجوع به قثم شود

لغت نامه دهخدا

یکی از بلاد مشهور یمن است. (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 263)

لغت نامه دهخدا

تصویری از ملامه — تصویر ملامه

نا کسی فرومایگی زفتی ملامت در فارسی: آوینش سرزنش نکوهش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قوامه — تصویر قوامه

سرپرستی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قمامه — تصویر قمامه

آخال خاکروبه، گروه مردم نام شهربی دینان

فرهنگ لغت هوشیار

تخته بندی، درزگیری درکشتی سازی پوسته که گرد آوری و دور ریخته شود پوست درخت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قلحامه — تصویر قلحامه

کلانسال

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قلزمه — تصویر قلزمه

سرزنش، بانگ کردن، اوباردن اوباریدن، فرومایگی

فرهنگ لغت هوشیار

قلاده ک در فارسی: گردنبند آنچه بگردن آویزند گردن بند گلو بند، جمع قلائد (قالاید) : و از آن عقدی ترتیب افتاد که قلاده جید دولت نظام الملکی... تواند بود. گردنبند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غلامه — تصویر غلامه

مونث غلام کنیزک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از الامه — تصویر الامه

سرزنش کردن، در خور سرزنش بودن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سلامه — تصویر سلامه

درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از صلامه — تصویر صلامه

گروه جور

فرهنگ لغت هوشیار

ستم کردن، دادخواهی کردن مظلمه، آن چه بزور ستده باشند، ستم ظلم. داد خواهی، ستم، به ستم داده به زور داده

فرهنگ لغت هوشیار

بسیار دانا، تبار شناس ماریک در فرانسه پیوندی دارند با این واژه پهلوی نشان، فرسنگسار نشانه راه، درفش نیک دانا بسیار دانشمند. بسیار دانا و فهمیده

فرهنگ لغت هوشیار

نشپیل آهنی خمدارکه بدان ماهی شکارکنند برگرفته از (قلب) به آرش برگردانیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قلاعه — تصویر قلاعه

بادبان کشتی کلوخ، پاره گل تراشه، سنگ کنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قدامه — تصویر قدامه

دیرینگی کهنگی پیشینگی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قطامه — تصویر قطامه

پرورن زن (ورن شهوت) دندانکن آنچه بادندان کنده ودور انداخته شود

فرهنگ لغت هوشیار

جماعتی که سوگند خورند بر چیزی و بگیرند آنرا و یا گواهی دهند، سوگندهائی که تقسیم میشود بر اولیای قتیل چون ادعای خون کنند بدون شاهد و بینه گویند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قشامه — تصویر قشامه

ته سفره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قسامه — تصویر قسامه

((قَ مِ))

گروهی که برای گرفتن چیزی سوگند بخورند و آن را بگیرند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از علامه — تصویر علامه

((عَ لّ مِ))

دانشمند، بسیار دانا

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ظلامه — تصویر ظلامه

((ظُ مَ یا مِ))

دادخواهی، مظلمه، آن چه به زور ستانده شود، ستم، ظلم

فرهنگ فارسی معین

تصویری از قلاده — تصویر قلاده

((قَ دَ یا دِ))

گردن بند، زنجیری که بر گردن حیوانات یا مجرمین می بندند، واحدی برای شمارش گربه سانان

فرهنگ فارسی معین