معنی ظلامه - فرهنگ فارسی معین
معنی ظلامه
- ظلامه((ظُ مَ یا مِ))
- دادخواهی، مظلمه، آن چه به زور ستانده شود، ستم، ظلم
تصویر ظلامه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ظلامه
ظلامه
- ظلامه
- ستم کردن، دادخواهی کردن مظلمه، آن چه بزور ستده باشند، ستم ظلم. داد خواهی، ستم، به ستم داده به زور داده
فرهنگ لغت هوشیار
ظلامه
- ظلامه
- دادخواهی، از کسی نزد حاکم یا قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن، تظلم
فرهنگ فارسی عمید
ظلامه
- ظلامه
- دختر ابی النجم الراجز. (عقدالفرید ج 1 ص 248)
لغت نامه دهخدا