قلاده ک در فارسی: گردنبند آنچه بگردن آویزند گردن بند گلو بند، جمع قلائد (قالاید) : و از آن عقدی ترتیب افتاد که قلاده جید دولت نظام الملکی... تواند بود. گردنبند
گردن بند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حمیل. (ناظم الاطباء). ج، قلائد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بود نبرد بند قلاده شرف شیر ژیان. فرخی. و با لفظ بستن و کشیدن و گسستن مستعمل. (آنندراج) : دست سگ بانْت چون قلاده کشد شیر گردون سگ معلَّم باد. انوری (از آنندراج). صد دل به شکنج طره دربست بر شیر ز مو قلاده بربست. شیخ ابوالفیض فیاضی (از آنندراج). شیر سیه برهنه ز هر زرّ و زیوری سگ را قلاده در گلو و طوق در دم است. خاقانی. - امثال: زن سلیطه سگ بی قلاده است. (جامع التمثیل). قلاده به از سگ است. (امثال و حکم دهخدا از نفایس الفنون). نظیر: الساجور خیر من الکلب. (امثال و حکم دهخدا) : قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود من ار ز خویش بگفتم کنون تو میدانی. اخسیکتی (از امثال و حکم)
شش ستاره که قوس نامیده میشوند. (اقرب الموارد). در منتهی الارب در مادۀ ’ب ل د’ آرد: بلده، یکی از منازل قمر میان نعائم و معد ذابح و گاهی از آن عدول کرده به قلاده میرود