به زور کشیدن کمان. (آنندراج). ناظم الاطباء به تخفیف لام ضبط کرده و معنی کند: کشش کمان به زور و قوت. (ناظم الاطباء) ، مقدار درازی هر دو دست. (آنندراج) : چون پنجه به قلاج زدی سوی کمانها. طغرا (از آنندراج). ، در تداول، پک سخت به قلیان و جز آن زدن
به زور کشیدن کمان. (آنندراج). ناظم الاطباء به تخفیف لام ضبط کرده و معنی کند: کشش کمان به زور و قوت. (ناظم الاطباء) ، مقدار درازی هر دو دست. (آنندراج) : چون پنجه به قلاج زدی سوی کمانها. طغرا (از آنندراج). ، در تداول، پک سخت به قلیان و جز آن زدن
ترکی 1 اندازه ای است برابر با درازای هر دودست باز بازه (باع تازی گشته) که در ژرفاسنجی دریا به کار برند و برابراست با شش گام درپهنا نادرست نویسی کلاغ که گاه آن را قلاغ گویند و نویسند ترکی ک نان بربری (گویش گیلکی) کلاغ: و اگر چه جرم گرفته باشد چون ددگان و چمندگان و ماران و کژدمان و قلاج را چیزی اندازند. کشش کمان بزور و قوت، واحد طول معادل درازی هر دو دست باع باز، پک ممتد بچپق و مشتوک سیگار
ترکی 1 اندازه ای است برابر با درازای هر دودست باز بازه (باع تازی گشته) که در ژرفاسنجی دریا به کار برند و برابراست با شش گام درپهنا نادرست نویسی کلاغ که گاه آن را قلاغ گویند و نویسند ترکی ک نان بربری (گویش گیلکی) کلاغ: و اگر چه جرم گرفته باشد چون ددگان و چمندگان و ماران و کژدمان و قلاج را چیزی اندازند. کشش کمان بزور و قوت، واحد طول معادل درازی هر دو دست باع باز، پک ممتد بچپق و مشتوک سیگار
مالیات، خراج، برای مثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱)، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
مالیات، خراج، برای مِثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱)، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
آلت فلزی سرکج و نوک تیز مانند چنگک ماهیگیری، چنگک، کجک، آکج قلاب کمر: قلاب کمربند، حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته می شود، گل کمربند قلاب گرفتن: دو دست را در جلو به هم متصل کردن به طوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود
آلت فلزی سرکج و نوک تیز مانند چنگک ماهیگیری، چنگک، کجک، آکج قلاب کمر: قلاب کمربند، حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته می شود، گل کمربند قلاب گرفتن: دو دست را در جلو به هم متصل کردن به طوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود
کلات، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه
کلات، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قَلعِه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، مَلاذ، پِشلَنگ، دیز، اَورا، حِصن، اَبناخون، دِژ، دِز، رُخّ، دیزِه
کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا می کند، پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، الباد، پنبه وز، ندّاف، پنبه بز
کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا می کند، پَنبِه زَن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، اِلباد، پَنبِه وَز، نَدّاف، پَنبِه بَز
دستگاهی در اتومبیل که راننده می تواند با اتصال دادن آن به موتور قدرت دورانی موتور را به جعبه دنده و چرخ های اتومبیل انتقال دهد یا با جدا کردن آن از موتور، اتومبیل را از حرکت باز دارد، این دستگاه به وسیلۀ پدال کلاچ که زیر پای چپ قرار دارد به کار می افتد
دستگاهی در اتومبیل که راننده می تواند با اتصال دادن آن به موتور قدرت دورانی موتور را به جعبه دنده و چرخ های اتومبیل انتقال دهد یا با جدا کردن آن از موتور، اتومبیل را از حرکت باز دارد، این دستگاه به وسیلۀ پدال کلاچ که زیر پای چپ قرار دارد به کار می افتد
بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز، برای مثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲ - ۴۶۳)، رند، برای مثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲ - ۶۳۷)، حیله گر
بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز، برای مِثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲ - ۴۶۳)، رند، برای مِثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲ - ۶۳۷)، حیله گر
درمان کردن، دوا، درمان، چاره، کنایه از چاره گری، اندیشیدن چاره برای رفع یک مشکل علاج شدن: درمان شدن علاج کردن: درمان کردن، چاره کردن، برای مثال به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم (حافظ - ۷۰۰)
درمان کردن، دوا، درمان، چاره، کنایه از چاره گری، اندیشیدن چاره برای رفع یک مشکل علاج شدن: درمان شدن علاج کردن: درمان کردن، چاره کردن، برای مِثال به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم (حافظ - ۷۰۰)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 7 هزارگزی چشمه سنگی. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه راوند وچشمه است. محصول آن غلات، حبوب، چغندر، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد، و از چشمه سنگی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 7 هزارگزی چشمه سنگی. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه راوند وچشمه است. محصول آن غلات، حبوب، چغندر، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد، و از چشمه سنگی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ترکی آبخوره چرمین، آبشخورزمستانی جام و ظرفی که از چرم می ساختند و در آن آب و شراب می نوشیدند از نوع آبخوریهای چرم بلغاری، نهری که در آن ستوران در موسم سرما آب خورند
ترکی آبخوره چرمین، آبشخورزمستانی جام و ظرفی که از چرم می ساختند و در آن آب و شراب می نوشیدند از نوع آبخوریهای چرم بلغاری، نهری که در آن ستوران در موسم سرما آب خورند
جمع قلعه، از ریشه پارسی کلات ها برفک ازبیماری ها، خاک کلنبه (قلنبه)، گل تراشه دورغگو، چفته زن، پاسبان، مرده دزد، دندان کش جمع قلعه دژها: یمین - الدوله... بسیاری دیگر بقلاع بازداشت
جمع قلعه، از ریشه پارسی کلات ها برفک ازبیماری ها، خاک کلنبه (قلنبه)، گل تراشه دورغگو، چفته زن، پاسبان، مرده دزد، دندان کش جمع قلعه دژها: یمین - الدوله... بسیاری دیگر بقلاع بازداشت