معنی علاج علاج چار گزیره ویده، درمان، مروسیدن (ممارست)، چاره جویی درمانش درمان کردن مداوا کردن، مداوای بیماری معالجه، درمان، چاره تدبیر. درمان، مداوا کردن امراض فرهنگ لغت هوشیار