جدول جو
جدول جو

معنی قعص - جستجوی لغت در جدول جو

قعص
(قَ)
مرگ شتاب کش. (منتهی الارب) ، المفکک من البیوت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قعص
(رِدْ دَ)
بر جای کشتن کسی را، مردن بر جای بی نقل و جنبش. گویند: فلان مات قعصاً، اذا اصابته ضربه او رمیه فمات مکانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گول زدن. گویند: قعص زیداً المال، اغتره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قعص
(رَدْوْ)
قعاص زده گردیدن گوسپند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قعصت الشاه قعصاً. (منتهی الارب). رجوع به قعاص شود، قعوص گشتن گوسفند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گویند: قعصت الشاه، صارت قعوصاً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قعوص شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرص
تصویر قرص
محکم، سخت
آسوده، راحت
نوعی داروی خوراکی جامد که در شکل ها و اندازه های مختلف و با خواص متفاوت عرضه می شود
گرده نان، کلیچه، گرده
هر چیز گرد مثلاً قرص خورشید، قرص ماه
قرص کمر: در علم زیست شناسی دانه ای پهن و قهوه ای رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می شد و در طب قدیم گرد آن را با زردۀ تخم مرغ مخلوط می کردند و به صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می بردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعر
تصویر قعر
ته، تک، گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصص
تصویر قصص
قصه، بیست و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(قِ / قَ)
فراهم آمدنگاه ریگ بسیار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کشتن گرما کسی را یا عام است. (از منتهی الارب). بقتل رساندن. (از اقرب الموارد) ، لگد زدن. (از منتهی الارب) ، با نیزه زدن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ریگ تودۀ گرد یا پشتۀ ریگ مجتمع یا پشتۀ خرد از ریگ. (از منتهی الارب). تپه از ریگ و شن گرد آمده. (از اقرب الموارد). دعصه. ج، أدعاص، دعصه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به دعصه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ عَ)
جمع واژۀ دعصه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به دعصه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دردگین شدن اعصاب کسی از بسیاری رفتن: تعص تعصاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزد بعضی بمعنی برگشتن پی پاست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لاغر شدن، شهری است در طرف جنوبی یهودیه. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ صِنْ)
جمع واژۀ عصا، بمعنی چوب و چوب دستی. اعصاء. عصی ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
عدد بسیار از مردم، اصل و نژاد چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ عَ)
شیری که زود بکشد شکار را. مقعاص. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرص
تصویر قرص
محکم، قایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنص
تصویر قنص
شکارکردن بن نژاد شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعص
تصویر بعص
لاغر شدن، اضطراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقص
تصویر عقص
زفت (بخیل)، بد خوی، گردن شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاص
تصویر قاص
قصه گو، داستانگو، قصه خوان
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتن با سر انگشتان، شاد مانیدن ریشه نژاد، انبوه مردم شماره بسیار از مردم بزرگ سر، جگر درد، شکمدرد
فرهنگ لغت هوشیار
ریزمان کودکی که نگوالدوبزرگ نشود، جمع قصعه، از ریشه پارسی کاسه ها جمع قصعه کاسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعر
تصویر قعر
تک و پایان هر چیزی، ته، بن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گود، تک سخن (ته مطلب) کاسه مغاک بزرگ قدح بزرگ، کاسه ای که یک کس را سیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمص
تصویر قمص
ملخ از تخم برآمده، پشه کلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعد
تصویر قعد
همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصص
تصویر قصص
جمع قصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعم
تصویر قعم
برآمدگی سرین، کژی بینی، بیمارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
قفس یونانی تازی گشته این واژه از یونانی به پارسی نیز راه یافته و واژه های کابک و کابوک و کوفجان برگرفته از همان واژه یونانی است. کابوک را نشاید و شاخ آرزو کند (ابوشکوربلخی) پنچر خوگاره (گویش نایینی)، کنور کندوله گندم درآن کنند هم آوای رقص برگرفته ازیونانی در تازی بستن بندکردن قفس: مرغ بی اندازه چون شد در قفص. گفت حق بر جان فسون خواند و قصص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاص
تصویر قاص
((صّ))
قصه گو، داستان سرای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرص
تصویر قرص
((قُ))
آنچه دارای شکلی کمابیش شبیه دایره است، قرص ماه، ماده دارویی جامد قالبی در وزن ها و اندازه های مختلف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعب
تصویر قعب
((قَ))
قدح بزرگ، کاسه ای که یک نفر را سیر کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصص
تصویر قصص
((قِ صَ))
جمع قصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرص
تصویر قرص
((قُ رْ))
محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعر
تصویر قعر
((قَ عْ))
گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی معین