- قطیل
- بریده
معنی قطیل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هوله این واژه راکه پارسی است به نادرست حوله نویسند
چرزنخت
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه، جمع واژۀ اقطاع و قطاع، جمع الجمع اقاطیع
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
بوتۀ جو نارس که درو کنند و به چهارپایان دهند، آنچه از کشت سبز بریده می شود
نره خرما بن نره گل پرچم گل
کشته شده، مقتول
ظاهر و آشکارا، رویاروی، کارگذار و بمعنای جماعت و گروه
گوینده سخن سخنگو، گوینده شعر، اقرار کننده بخطای خود، معتقد بچیزی: قایل بتعدد آلهه قایل بخلا، جمع قایلین (قائلین)
خوید: جوسبزی که برای خوراک ستوران بریده می شود، گروه اسم) آنچه سبز بریده شود از کشت خوید، بوته جو نارس که خوراک چارپایان است، جماعت گروه
پوست خشک، خشکیده، تازیانه، گلاب، کوره راه
کم و اندک
از ریشه لاتینی پنبه کار پنبه دار چارک زاور، آزار
گله گوسفندان و رمه گاوان
آبنوس دروغی
می آبکی می آمیخته، شیردرهم
کم، اندک
مقتول، کشته شده
جمع طول، زند گانی ها درنگی ها
قوطی بنگرید به قوطی
بریدن، قطع کردن، بریده
گفتار، گفتگو، جواب
گفتار، گفتگو
گفتگو، گفتار
قیل و قال: گفتگو، مباحثه، جنجال، سر و صدا
قیل و قال: گفتگو، مباحثه، جنجال، سر و صدا