گفتار، (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل)، قول، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به قول شود، قال و قیل دو مصدرند و گویند دو اسمند از قول و بحسب عوامل اعراب داده می شوند، چنانکه گفته میشود: کثر قال ُ الناس و قیلهم و گویند آن دو در اصل دو فعل ماضی هستند که اسم قرار داده شده و مانند اسم به کار میروند و فتح آخر آنها باقی مانده تا دلالت بر اصل آنها داشته باشد و بر این قول دلالت کند آنچه در این حدیث است: نهی عن قیل َ و قال َ بفتح لام در هر دو، (از اقرب الموارد)، در تداول فارسی زبانان گفتار، گفتگو، جواب قال گوینده، (منتهی الارب)، جواب، (از اقرب الموارد)، قله یا چوب که بر قله زنند، ج، قیلان، (منتهی الارب)، رجوع به قله شود
در نیمروز خوابنده، شتر ماده ای که در نیمروز دوشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قَیلَه شود، شیری که در نیمروز وقت قائله آشامند. (از اقرب الموارد) ، اسم جمع است مثل شارب و شرب، مهتر به لغت یمن. (منتهی الارب) ، پادشاه و گویند شاهی از شاهان حمیر و گویند رئیسی پست تر از شاه کلان و بزرگ. اصل آن قَیِّل بوده است و بدین نام نامیده شده از آنجا که آنچه بخواهد میگوید و تنفیذ میکند جمع آن بر اقوال و اقیال آمده و بر قُیول نیز جمع بسته می شود بنابر ظاهر لفظ اگرچه شنیده نشده است. (از اقرب الموارد). ج، اقیال. (نشوء اللغه). مردم یمن پیشوای خود را قیل گویند. (طبری). عنوان پادشاهان عرب قبل از اسلام، چنانکه خسرو (کسری) برای شاهنشاهان ایران استعمال میشد. (فرهنگ فارسی معین)