جدول جو
جدول جو

معنی قطیع

قطیع((قَ))
گله گوسفندان، رمه گاوان، آن چه از درخت بریده شود، بخش اول شب، همانند، همتا
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قطیع

قطیع

قطیع
دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه، جمعِ واژۀ اَقطاع و قِطاع، جمع الجمع اقاطیع
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
قطیع
فرهنگ فارسی عمید

قطیعه

قطیعه
جدایی، بریدگی، وظیفه، قطعۀ ملک یا زمین که به کسی واگذار کنند که از درآمد آن زندگانی کند
قطیعه
فرهنگ فارسی عمید

مطیع

مطیع
اطاعت کننده، فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، طایع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
مطیع
فرهنگ فارسی عمید