یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پارۀ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج) : هر نفسی بر دل آن پاکزاد چون گره قطره نبودش گشاد. طاهر وحید (از آنندراج)
یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پارۀ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج) : هر نفسی بر دل آن پاکزاد چون گره قطره نبودش گشاد. طاهر وحید (از آنندراج)
ستونه که نشانه بر وی نهند. (منتهی الارب) ، نصل هدف. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ستونۀ آهنی که بر وی آسیا گردد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطب و قطب شود، نوعی از گیاه. (منتهی الارب). گیاهی است. (اقرب الموارد). ج، قطب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
ستونه که نشانه بر وی نهند. (منتهی الارب) ، نصل هدف. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ستونۀ آهنی که بر وی آسیا گردد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قُطْب و قُطُب شود، نوعی از گیاه. (منتهی الارب). گیاهی است. (اقرب الموارد). ج، قُطَب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
سرین. (منتهی الارب). عجز. (اقرب الموارد) ، مابین هر دو ران. (منتهی الارب). مابین الورکین. (اقرب الموارد) ، جای نشستن ردیف از ستور. (منتهی الارب). مقعد الردیف من الدابه. تقول: رکبت قطاه الفرس. (اقرب الموارد) ، مرغی است که سنگخوار نامند. (منتهی الارب). پرنده ای است به شکل کبوتر که آواز آن قطاقطا است، و گاهی به جهت مشابهت آن را کبوتر خوانند و آن بر دو نوع است: جونی و گذری. جمع آن قطا و قطوات است و گاهی قطیات گویند
سرین. (منتهی الارب). عجز. (اقرب الموارد) ، مابین هر دو ران. (منتهی الارب). مابین الورکین. (اقرب الموارد) ، جای نشستن ردیف از ستور. (منتهی الارب). مقعد الردیف من الدابه. تقول: رکبت قطاه الفرس. (اقرب الموارد) ، مرغی است که سنگخوار نامند. (منتهی الارب). پرنده ای است به شکل کبوتر که آواز آن قطاقطا است، و گاهی به جهت مشابهت آن را کبوتر خوانند و آن بر دو نوع است: جونی و گذری. جمع آن قطا و قَطَوات است و گاهی قَطَیات گویند
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا