جدول جو
جدول جو

معنی قططه - جستجوی لغت در جدول جو

قططه
(قِ طَ طَ)
جمع واژۀ قطّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قط شود
لغت نامه دهخدا
قططه
(قَ طَطَ)
قبیله ای است از بربر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطره
تصویر قطره
(دخترانه)
مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قرطه
تصویر قرطه
جامۀ کوتاه بی آستر، پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطره
تصویر قطره
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود
قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
پارۀ چیزی، حصه، تکه، در علوم ادبی شعری که فقط مصراع های زوج آن هم قافیه باشد
فرهنگ فارسی عمید
(قِ طَ بَ)
جمع واژۀ قطب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطب شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ طَ)
آویزگی دروش گوش تکه، جمع واژۀ قرط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُطَ)
معرب کرته. (آنندراج) :
آن قرطۀ مه که چارده شب
خود دوخت شکاف یک بنانت.
سلمان (از آنندراج).
رجوع به قرطق شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ طَ)
آویزگی دروش گوش تکه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
اندک و هیچکاره. الشی ٔ التافه الیسیر الخسیس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ)
یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پارۀ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج) :
هر نفسی بر دل آن پاکزاد
چون گره قطره نبودش گشاد.
طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَخ خ)
مرغول و پیچان گردیدن موی. (منتهی الارب). کوتاه و پیچان بودن موی. (اقرب الموارد). رجوع به قطط شود
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
ستونه که نشانه بر وی نهند. (منتهی الارب) ، نصل هدف. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ستونۀ آهنی که بر وی آسیا گردد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطب و قطب شود، نوعی از گیاه. (منتهی الارب). گیاهی است. (اقرب الموارد). ج، قطب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سرین. (منتهی الارب). عجز. (اقرب الموارد) ، مابین هر دو ران. (منتهی الارب). مابین الورکین. (اقرب الموارد) ، جای نشستن ردیف از ستور. (منتهی الارب). مقعد الردیف من الدابه. تقول: رکبت قطاه الفرس. (اقرب الموارد) ، مرغی است که سنگخوار نامند. (منتهی الارب). پرنده ای است به شکل کبوتر که آواز آن قطاقطا است، و گاهی به جهت مشابهت آن را کبوتر خوانند و آن بر دو نوع است: جونی و گذری. جمع آن قطا و قطوات است و گاهی قطیات گویند
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ)
آنچه با شکنبه باشد و آن را ذات الاطباق نامند، و نزد عامه رمانه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
پاره ای از پنبه. (اقرب الموارد). پنبه پاره، و این اخص است از قطن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
ثابت قطنه، ابوالعلأ بن کعب عتکی است. چشم وی در وقعۀ سمرقند آسیب دید و در آن پنبه گذاشت. (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ نَ)
قطنه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطنه شود، گوشت مابین دو ران. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ طِ طَ / ثِ طَ طَ)
جمع واژۀ ثطّ
لغت نامه دهخدا
(رَ)
باریدن ابر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قطقطت السماء، امطرت. (اقرب الموارد) ، تنها بانگ کردن سنگخوار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قطقطت القطاه، صوتت وحدها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوطه
تصویر قوطه
گوجه فرنگی از گیاهان سبد بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت ران، دنبالچه درمرغان پاره ای پنبه، چاکرهمه هزارلا درنشخوارکنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطبه
تصویر قطبه
پستانک آسیا، تیرکمان آبی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره
تصویر قطره
پاره ای آب را از جائی چکد
فرهنگ لغت هوشیار
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشطه
تصویر قشطه
سرشیر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کرته گونه ای پیراهن کرته: قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی روی بنمای که امروز چنین داردروی. (انوری چا. تبریز 371)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاه
تصویر قطاه
مفرد قطا یک سنگخوارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره
تصویر قطره
((قَ رِ))
چکه، مقدار کمی آب، جمع قطرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوطه
تصویر قوطه
((طَ یا طِ))
گوجه فرنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرطه
تصویر قرطه
((قُ طَ))
معرب کرته، نیم تنه، جامه کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
((قِ عِ))
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطره
تصویر قطره
چکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
تکه، بخش
فرهنگ واژه فارسی سره