جدول جو
جدول جو

معنی قطعه

قطعه((قِ عِ))
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قطعه

قطعه

قطعه
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
فرهنگ لغت هوشیار

قطعه

قطعه
پارۀ چیزی، حصه، تکه، در علوم ادبی شعری که فقط مصراع های زوج آن هم قافیه باشد
قطعه
فرهنگ فارسی عمید

قطعه

قطعه
پاره از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). پاره و حصه از چیزی. (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام). تکۀ چیزی، (اصطلاح عروض) در اصطلاح شعرا ابیات مسلسل در معنی و متحد در وزن و قافیه بدون مطلع. اقل ابیات قطعه دو شعر است و برای اکثر حدی نیست اما به دویست نمیرسد چه الفاظ یک قافیه در زبان فارسی به دویست نمیرسد، گاهی قطعۀ دوشعری یا بیشتر در ضمن غزل یا قصیده هم می آید. و با فتح اول غلط مشهور است. (فرهنگ نظام). قطعه شعر هفت بیت و کمتر یا ده بیت است. دو بیت یا زیاده مطلع دارد یا ندارد گویا که آن پاره ای ازغزل یا قصیدۀ بریده شده است، و به این معنی به فتح خطاست مگر بعضی فصحای متأخرین جایز هم داشته اند. (آنندراج) (غیاث اللغات از مدار و کشف و بهار عجم).
- قطعهالفرس، نام صورت هیجدهم از صور شمالی منطقهالبروج است، و آن را رأس الفرس نیز خوانند، سر اسبی را ماند در پس دلفین به قدر دو گز، گوشش به سوی جنوب چهار کوکب است. (فرهنگ نظام از شرح بیست باب ملا مظفر).
- قطعۀ بیاضی، قطعۀ محرابی، از اقسام قطعهای کاغذ است. (آنندراج).
- قطعۀ بریده، آن را گویند که اول قطعه را بر کاغذ رنگین سوای سفید نویسند، بعد از آن حروف را بریده برآرند و آن را بر کاغذ سفید چسبانند، حروف سفید به نظر می آید:
پیری رسید و موی سیه ناپدید گشت
چون قطعۀ بریده سیاهی سپید گشت.
محمدعلی ماهر اکبرآبادی (از فرهنگ نظام).
- قطعۀ دیوانی، کاغذی که خط دیوانی بر آن نوشته باشند. (آنندراج) :
آمد از مکتب نگارم دفتر گل در بغل
قطعۀ دیوانی سرمشق کاکل در بغل.
سعید اشرف.
، عَلَم است برای قطای ماده. (اقرب الموارد). رجوع به قطا شود
لغت نامه دهخدا

قطعه

قطعه
مرد بُرندۀ خویشی و آزارندۀ خویشان. (منتهی الارب). رجوع به قُطَع شود
لغت نامه دهخدا

قطعه

قطعه
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 28000 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 48000 گزی شمال ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 54 تن است. آب آن از رود خانه آیدوغموش و محصول آن غلات، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

قطعه

قطعه
بریده شدن دست از بیماری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قَطَع شود
لغت نامه دهخدا