جدول جو
جدول جو

معنی قطر - جستجوی لغت در جدول جو

قطر
مس، مس گداخته، نوعی مس، نوعی برد یمانی
تصویری از قطر
تصویر قطر
فرهنگ فارسی عمید
قطر
خطی که دو راس غیر مجاور یک چندضلعی را به هم وصل می کند
خطی که از وسط دایره می گذرد و آن را به دو نیم تقسیم می کند
کلفتی، ضخامت
جانب، کرانه
اقلیم، ناحیه
تصویری از قطر
تصویر قطر
فرهنگ فارسی عمید
قطر
باران، آنچه بچکد
تصویری از قطر
تصویر قطر
فرهنگ فارسی عمید
قطر
(قُ)
کرانه. (منتهی الارب). ناحیه و جانب. ج، اقطار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اگر (اکر) که از وی بخور سازند. (منتهی الارب). العود الذی یتبخر به. (اقرب الموارد). گویند: وجدت ریح القطر. (اقرب الموارد). رجوع به قطر شود، اقلیم. (اقرب الموارد) : قطر شام و نحو آن، اقلیمی است که در آن واقع است. (اقرب الموارد).
- قطر دائره، خطی باشد مستقیم که بر مرکز دائره گذر کند و از دو جهت به محیط رسد و به ضرورت این قطر دایره را به دو نیم کند راست، پس نیمی از دائره شکلی باشد که یک نیمه از محیط و قطر به وی محیط باشند. (جهان دانش ص 8).
- قطر ظل (اصطلاح ریاضی) ، از خطوط مثلثاتی و برابر است با عکس کسینوس یا
جیب تمام یا نسبت OM بر روی OP و مقدار آن برابر است با طول OT درصورتی که زاویۀ کوچکتر از 90 درجه باشد یعنی برابر خطی است که مبداء آن نقطۀ O و منتهای آن محل برخورد این خط با محور ظل میباشد.
در تاریخ ریاضیات آمده است که در اواخر قرن دهم میلادی ابوالوفاءاز روی سایۀ میلۀ افقی به تعریف ظل نائل شده و قطر ظل که معمولاً به کپرنیک نسبت داده شده است و هم چنین دستور بسط: (جیب مجموع و یا تفاضل دو زاویه) نیز از اوست. ابوالوفای بوزجانی مذکور (940-998 میلادی) از بزرگترین ریاضیون و منجمین قدیم است و بسیاری از علمای این فن در مصنفات خود او را به بزرگی یاد نموده به اقوالش استناد کرده اند، چنانکه گفتیم ابوالوفا واضع ظل و قطر ظل و قطر ظل تمام و کاشف شکل ظلی است.
تبصره: درصورتی که زاویه بزرگتر از 90 درجه باشد، مقدار قطر ظل به صورت OT درمی آید.
قطر ظل یک قوس تابعی است متناوب که به دورۀ تناوب آن از روی جدول ذیل می توان پی برد.
بنابراین تابع قطر ظل به ازاء مقادیر
منفصل است، یعنی مقدار معین و محدودی نمیتوان به قطر ظل نسبت داد
لغت نامه دهخدا
قطر
(رَ وَ)
سنجیده گرفتن یک جله یا یک تنگبار را، و باقی به این حساب ناسنجیده به گزاف گرفتن. (منتهی الارب). قطب. (اقرب الموارد). آنکه یک لنگه از خرما یا کالا یا حبوبات را بسنجد و مابقی آن را ناسنجیده و به تخمین اکتفا کنند. ازابن سیرین روایت شده که قطر مکروه است. ابومعاذ گوید: قطر خود خریدوفروش است، و ابوعبید گوید: قطر نوعی از برد است. (معجم البلدان). رجوع به قطب شود
لغت نامه دهخدا
قطر
(رُ صَ)
دوختن جامه را، قطران مالیدن شتر را، چکیدن، چکانیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). اصمعی گوید: متعدی و لازم هر دو استعمال میشود. و ابوزید گوید: به خودی خود متعدی نشود بلکه به وسیلۀ همزۀ باب افعال گویند: اقطره اﷲ. (اقرب الموارد) ، گرفتن و بازداشتن، پس یکدیگر کردن شتران را و یک رشته نمودن، نیک بر زمین افکندن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسهال گرفتن. (اقرب الموارد). گویند: قطرت است فلان، مصلت، ای اسهلت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطر
(قَ)
شهری است میان قطیف و عمان، و جامۀ قطریه بدان منسوب است. شیخ نشین عربی است در کنار خلیج فارس در ساحل شرقی جزیره عربی که دریا از همه جهت بدان احاطه دارد. و از طرف مغرب به کشور سعودی محدود است و مساحت آن هشت هزارمیل مربع و جمعیت آن به سال 1954 میلادی سی هزار تن بوده است. در این سرزمین واحه هائی است که درخت خرما در آنها خوب به عمل می آید و در کناره های دریا صید ماهی می شود. در سال 1949 میلادی در منطقۀ دخان به استخراج معادن نفت دست زدند. پایتخت این سرزمین دوحه است. (الموسوعه العربیه). قطر یک شیخ نشین خودمختار عربی است که شبه جزیره قطر را در خلیج فارس در بر میگیرد. مساحت آن بالغ بر هشتهزار میل مربع و جمعیت آن نزدیک به 40000 نفر است. منابع نفتی این سرزمین نیز در دست بهره برداری است. (کتاب سال 1341 هجری شمسی کیهان ص 301)
لغت نامه دهخدا
قطر
(قَ)
باران، آنچه بچکد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطر
(قُ طُ)
عود که از آن بخور سازند. (اقرب الموارد). رجوع به قطر شود، جمع واژۀ قطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطار شود
لغت نامه دهخدا
قطر
ابن ارطاه. از تابعیان است. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 251)
لغت نامه دهخدا
قطر
(قِ)
مس، یا مس گداخته، یا نوعی از مس، نوعی از چادر و جامه که آن را قطریه خوانند، مال. گویند: بذرت قطر ابی، یعنی خوردم مال پدر خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطر
کرانه، ناحیه و جانب، اقلیم، خطی که دایره را به دو قسمت مساوی تقسیم می کند
فرهنگ لغت هوشیار
قطر
((قُ))
ناحیه، اقلیم، خطی که از مرکز دایره بگذرد و دو برابر شعاع است، ضخامت هر چیز، جمع اقطار
تصویری از قطر
تصویر قطر
فرهنگ فارسی معین
قطر
باران، آن چه بچکد، واحد، قطره، چکیدن، چکاندن، جمع قطار
تصویری از قطر
تصویر قطر
فرهنگ فارسی معین
قطر
((قِ))
مس، مس گداخته
تصویری از قطر
تصویر قطر
فرهنگ فارسی معین
قطر
کرانه
تصویری از قطر
تصویر قطر
فرهنگ واژه فارسی سره
قطر
پهنا، ستبرا، ضخامت، کلفتی، خطه، سرزمین، ناحیه، کرانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطره
تصویر قطره
(دخترانه)
مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه
فرهنگ نامهای ایرانی
نوعی بیماری روانی که بیمار حالت مالیخولیایی پیدا می کند و به فلج و لرزش اندام مبتلا می شود. علت آن سیفلیس ارثی یا بیماری دیگر است، فلج، مصروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطره
تصویر قطره
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود
قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطره
تصویر قطره
پاره ای آب را از جائی چکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرم
تصویر قطرم
علف گربه
فرهنگ لغت هوشیار
دزد، موش، گرگ گر، بددل فرومایه، شبتاب ازکرمان، خودلرز ازبیماری ها، خارچسب ازگیاهان، پری زدگی از بیماری ها ناخوشیی که با حرکات متوالی اندامها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است. علتش سیفیلیس ارثی یا یک عفونت حاد می تواند باشد، روماتیسم مفصلی نیز یکی از عوامل تولید این عارضه است. این ناخوشی بیشتر اطفال بین سنین 5 تا 15 سالگی را مبتلی می کند (خصوصا دختران باین بیماری بیشتر مبتلی می شوند)، مداوای آن غالبا با املاح آرسنیک یا آنتی پیرین به عمل می آید و در صورت نداشتن ناراحتی قلبی کلرال نیز مفید است و نیز تزریق محلول 25 سولفات دو منیزی به مقدار 5 سانتیمتر مکعب هر دو روز مرتبه دارای اثر نیکو است و بهتر از همه بهبود وضع تغذیه مریض است، مصروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره
تصویر قطره
((قَ رِ))
چکه، مقدار کمی آب، جمع قطرات
فرهنگ فارسی معین
((قُ رُ))
ناخوشی ای که با حرکات متوالی اندام ها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است، مصروع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطره
تصویر قطره
چکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطری
تصویر قطری
Diagonal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قطری
تصویر قطری
диагональный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قطری
تصویر قطری
діагональний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی