جدول جو
جدول جو

معنی قضاعی - جستجوی لغت در جدول جو

قضاعی
(قُ)
محمد بن سلامه بن جعفر. قاضی مصر از محدثان است. وی از گروه بسیاری روایت شنیده و کتاب ’الشهاب’ را تألیف کرد و از او جماعتی روایت کرده اند از جمله قاضی ابوبکر انصاری در بغداد. وی به سال 454 هجری قمری در مصر وفات کرد. (لباب الانساب). واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
اسعد بن عطیه است که در اصطلاح رجالی وی را قضاعی خوانند. (از ریحانه الادب ج 3 ص 302)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی افرادی که از یک پستان شیر خورده باشند نسبت به یکدیگر مثلاً برادر رضاعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضایی
تصویر قضایی
مربوط به قضا
فرهنگ فارسی عمید
(قُ عَ)
ابن مالک بن عمرو بن مره، از حمیر از قحطان و جد جاهلی است. بعضی از مورخان وی را به عدنان نسبت میدهند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 796). عمرو بن مالک بن مره بن زید بن مالک بن حمیربن سبا. وی پدر یکی از قبایل یمن است و قبیلۀ قضاعه به نام او مشهور است. بعضی از علمای انساب قبیلۀ قضاعه را اولاد قضاعه بن معدبن عدنان دانند. (ریحانه الادب ج 3 ص 302). عمرو بن مالک بن حمیر. وی پدر قبیله ای است از یمن، و از آن قبیله است قاضی ابوعبدالله محمد بن سلامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ لا)
بنت حلوان بن عمران القضاعیه. ام جاهلیه ینسب الیها بطن من مضر من العدنانیه و هم بنوالیاس بن مضر. (اعلام النساء ج 6 ص 1368). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: لیلی بنت حلوان مادر مدرکه نیای شانزدهم حضرت رسول است. (مجمل التواریخ و القصص ص 228). صاحب تاریخ سیستان نام مادر مدرکه را مخه گوید و طبری لیلی بنت حلوان و هی خندف آورده است. (تاریخ سیستان ص 49 و حاشیۀ آن). صاحب عقدالفرید گوید: خندف هی لیلی بنت حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعه فجمیع ولد الیاس (بن) مضربن نزار من خندف ولذلک یقال لهم خندف لانها امهم و الیها ینسبون. (عقدالفرید ج 3 ص 287). لیلی بنت حلوان بن عمران، ملقب به خندف. از قضاعه و امی جاهلی است. (الاعلام زرکلی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
محمد بن سلامه بن جعفر بن علی بن حکمون مغربی شافعی، مکنی به ابوعبدالله. از اکابر علمای قدمای شافعیه است که در فقه و حدیث و اکثر علوم متداوله متبحر و با شیخ طوسی و سید مرتضی و سید رضی معاصر و در مصر متصدی منصب قضاء بوده و از طرف اهالی مصر به سمت سفارت به بلاد روم رفته است. تألیفاتی دارد. او راست: 1- الانباء بانباء الانبیاء. در این کتاب تاریخ عمومی عالم را از بدو خلقت تا سال 417 ه. ق. نگاشته و یک نسخه از آن در برلین موجود است. 2- تفسیر القرآن در بیست مجلد. 3- خطط مصر که نام اصلی آن ’المختار فی ذکر الخطط و الاّثار’ است. 4- دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم من کلام امیر المؤمنین (ع). این کتاب با شرح محمد سعید رافعی در مصر چاپ شده است. 5- دفائق الاخبار و حقائق الاعتبار فی المواعظ و النصایح والاذکار، این کتاب با ترجمه ترکی آن در استانبول چاپ شده است. 6- الشهاب فی الحکم (المواعظ) و الاّداب. یا شهاب الاخبار فی الحکم والامثال و الاّداب. 7- عیون المعارف و فنون اخبار الخلائف. این کتاب حاوی اخبار انبیاء و تواریخ خلفا و ولایات ملوک و امراء و شرح حال فاطمیان میباشد و ظاهر آن است که این کتاب همان کتاب انباء مذکور فوق است. 8- المختار که به نام خطط مذکور شد. 9- مسند الشهاب یا اسناد الشهاب که اسانید روایات مذکوره در کتاب شهاب فوق را در آن مشروحاً ذکر کرده و از پنج معادل خود کتاب شهاب زیادتر و نسخۀ آن در کتاب خانه خدیویه مصر موجود است. 10- مناقب الشافعی. 11- نزهه الالباب، و جز اینها ومشهورتر از همه کتاب شهاب است که بسیار مختصر و حاوی یکهزارودویست حدیث شریف نبوی در آداب و امثال و مواعظ و وصایا بوده و سند آنها را ذکر نکرده و با ادعیۀ نبویه ختمش کرده و علامۀ حلی آن را با چهار واسطه از مؤلف روایت مینماید. این کتاب در بغداد چاپ شده و چند نسخۀ خطی نیز در برلن و پاریس و لیدن و خدیویۀ مصر موجود است و با آن همه اختصار بسیار مفید و محل توجه و اهتمام علمای فریقین بوده و علاوه بر علمای عامه شیخ ابوالفتوح رازی و قطب الدین راوندی و سید ضیاءالدین راوندی و بعضی دیگر از اعاظم علمای خاصه نیز شروح بسیاری بر آن نوشته اند. این است که بعضی از اجله به حکم این اهتمام تمام که از علمای شیعه بدان کتاب شده به تشیع مؤلفش قاضی قضاعی معتقد بوده و علاوه که اکثر احادیث آن نیز در کتب شیعه مذکور و هر کدام هم که در آنها نباشد مخالف اصول و قواعد مذهبی شیعه نمیباشد. در مستدرک الوسایل پاره ای قرائن دیگر برتشیع قضاعی آورده است. وفات وی شب پنجشنبه شانزدهم ذی القعده الحرام سال 454 هجری قمری در قاهره واقع و درقرافه مدفون گردید. (هدیه الاحباب ص 126) (روضات الجنات ص 465) (ابن خلکان ج 2 ص 36) (مستدرک الوسائل ص 367) (طبقات الشافعیه ج 2 ص 323 و ج 3 ص 62) (ریحانه الادب ج 3ص 272 و 275) و رجوع به ابوعبدالله محمد بن سلامه شود
لغت نامه دهخدا
ابن سلامه ملقب به فخرالدین قضاعی. عالمی محتشم و نیکوسیرت و قاضی مالکیه در دمشق و718 هجری قمری وفات یافت
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ قُ)
ابن محمد بن احمد بن علی بن عدیس قضاعی بلنسی، مکنی به ابوحفص. وی لغوی و از اهالی بلنسیه بود و در حدود سال 570 ه. ق. درگذشت. او راست: 1- شرح فضیح ثعلب. 2- المثلث، در لغت که ده جزء است. (از اعلام زرکلی از بغیهالوعاه ص 363)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
محمد بن سلامه جعفر قضاعی فقیه شافعی مغربی، او راست: کتاب شهاب و آن حاوی کلمات حکمی رسول صلوات اﷲ علیه باشد و جمعی از علماء مانند شیخ ابوالفتوح رازی و قطب راوندی آنرا شرح کرده اند، و رجوع به محمد... شود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
احمد بن ابی یحیی بن زکریا قضاعی. محدث است و در 254 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
ابن عبدالرحمان بن یوسف، مکنی به ابوالحجاج و ملقب به جمال الدین قضاعی کلبی مزی، معروف به ’حافظ مزی’. به سال 654 هجری قمری در حلب به دنیا آمد و در مزه از توابع دمشق پرورش یافت و در دمشق به سال 742 هجری قمری درگذشت. در زبان عرب و حدیث و علم رجال استاد بود. آثاری در آن زمینه ها دارد که از آن جمله است: 1- تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، در 12جلد. 2- تحفهالاشراف بمعرفه الاطراف، در 8 جلد. 3- المنتقی من الاحادیث. حافظ ابوعبدالله ذهبی به نقل ابن ناصرالدین او را همپایۀ دمیاطی و ابن تیمیه و ابن دقیق العید علمای بزرگ حدیث و متون و انساب شمرده و در علم رجال بر آن سه رجحان داده است.
لغت نامه دهخدا
(رِ)
منسوب به رضاع یعنی همشیر. (ناظم الاطباء).
- برادر و خواهر رضاعی، برادر و خواهر همشیر که از یک زن شیر خورده باشند و کوکه نیز گویند. (ناظم الاطباء). خواهر و برادر همشیر. خواهر و برادر شیری. برادر و خواهر شیر. (یادداشت مؤلف) : ما ترا به برادر دینی و رضاعی و هم پشتی و... قبول کردیم. (ترجمه تاریخ قم ص 251).
چل روز تمام است که با کرۀ خر
گوساله ! برادررضاعی شده ای.
؟ (از یادداشت مؤلف).
- پدر و مادر رضاعی، پدر و مادری که از راه شیر خوردن بچه از پستان آن مادر برای او پدر و مادر محسوب شوند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قُ عی ی)
مرد سرخ که از شدت سرخی پوست بینی وی برکنده باشد، (احمر...) سخت سرخ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ)
سگ آبی، یوز، گرد و غباردقیق و باریک و تنک از هر چیزی، خاک که از بن دیوار ریزد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ)
مردم بسیاری هستند که از قبایلی تشکیل میشوند، و از آن قبایل است کلب و بلی و جهینه و جز اینها، در قضاعه اختلاف است، گویند از معد است و گویند از یمن است. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ)
نسبت است به قضاعه. (ریحانه الادب). رجوع به قضاعه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
فضل بن محمد. از محدثان است. (منتهی الارب). فضل بن محمد بن نصر صغدی فرنکدی مکنی به ابوالعباس، از محدثان و از مردم سمرقند است. وی از محمد بن معبد و حسن بن احمد فرنکدین روایت کند و از او ابوسعد ادریسی روایت دارد. (لباب الانساب). محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نسبت است به قصاع. (لباب الانساب). رجوع به قصاع شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عی ی)
مرد بزرگ سر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ عا)
وادیی است در بلاد عذره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
بنت سعد القضاعیه. کان یهواها صخر الهذلی (و یکنی ام الحکیم) فکانا یتواصلان برهه من دهرهما. ثم تزوجت و رحل بها زوجها الی قومه فقال فی ذلک ابوصخر:
ألم ّ خیال طارق متأوب
لام حکیم بعدما نمت موصب
و قد دنت الجوزاء و هی کأنها
و مرزمها بالغور ثور و ربرب
فبات شرابی فی المنام مع المنی
غریض اللمی یشفی جوی الحزن اشنب
قضاعیه ادنی دیار تحلها
قناه و انی من قناه المحصب
سراج الدجی تغتل بالمسک طفله
فلا هی متفال و لا اللون اکهب
دمیثه ما تحت الثیاب عمیمه
هضیم الحشا بکرالمجسه ثیب
تعلقتها خوداً لذیذاً حدیثها
لیالی لاتحمی و لا هی تحجب
فکان لها ودی و محض علاقتی
ولیدا الی ان رأسی الیوم اشیب
فلم ار مثلی ایأست بعد علمها
بودّی و لا مثلی علی الیأس یطلب
و لو تلتقی اصداؤنا بعد موتنا
و من دون رمسینا من الارض سبسب
لظل صدی رمسی و لو کنت رمه
لصوت صدی لیلی یهش و یطرب.
و قال فیها:
للیلی بذات الجیش دار عرفتها
و اخری بذات البین آیاتها سطر
وقفت برسمیها فلما تنکرا
صدفت و عینی دمعها سرب همر
و فی الدمع ان کذبت بالحب شاهده
یبین ما اخفی کما بین البدر
صبرت فلما غال نفسی و شفها
عجاریف نأی دونها غلب الصبر
اذا لم یکن بین الخلیلین رده
سوی ذکر شی ٔ قد مضی درس الذکر.
(اعلام النساء ج 4 صص 306-307)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رضاعی
تصویر رضاعی
همشیر، برادر و خواهر رضاعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضاع
تصویر قضاع
دل پیچه شکمدرد، گردآرد که از بیختن برخیزد، ریختگی ازاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضاعه
تصویر قضاعه
سگ لاوی، گردخاک، یوزپلنگ، فروریختگی از اره پایین دیوار راگویند
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی کادیکیک داستانیک دادگذاری منسوب به قضا مربوط به داوری و قضاوت: امور قضائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاعی
تصویر قطاعی
درتازی نیامده کاغذبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضایی
تصویر قضایی
((قَ))
منسوب به قضا، مربوط به داوری و قضاوت
فرهنگ فارسی معین