جدول جو
جدول جو

معنی قضایی

قضایی((قَ))
منسوب به قضا، مربوط به داوری و قضاوت
تصویری از قضایی
تصویر قضایی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قضایی

قضایا

قضایا
قضیه ها، خبرها، حکم ها، فرمان ها، جملات یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان درباره های آن حکم کرد، در علم منطق گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد، جمعِ واژۀ قضیه
قضایا
فرهنگ فارسی عمید

قضائی

قضائی
از ریشه پارسی کادیکیک داستانیک دادگذاری منسوب به قضا مربوط به داوری و قضاوت: امور قضائی
فرهنگ لغت هوشیار

قضایا

قضایا
جمع قضیه، نهاده ها فرمان ها رویدادها پیشامدها جمع اتفاقها حوادث: بعد ازاین قضایا نسبت بامرا ترکمان و تکلو اندکی بی اعتماد شد، قضیه های منطقی: و این نسبتها را مواد قضایا خوانند
فرهنگ لغت هوشیار

قضاییه

قضاییه
مؤنث قضایی
قوه قضاییه: یکی از سه قوه اداره کننده کشور است و آن شامل کلیه دستگاه های دادگستری است
قضاییه
فرهنگ فارسی معین

قرایی

قرایی
زهد ورزیدن، برای مِثال فتادم در میان دُردنوشان / نهادم زهد و قرایی به در باز (عطار۵ - ۳۳۳)، ای برآورده سر کبر از گریبان نفاق / نه به رعناییت یار و نه به قرایی قرین (سنائی۲ - ۲۸۳)
قرایی
فرهنگ فارسی عمید