جدول جو
جدول جو

معنی قصعه - جستجوی لغت در جدول جو

قصعه
بشقاب بزرگ، کاسه
تصویری از قصعه
تصویر قصعه
فرهنگ فارسی عمید
قصعه
(قَ صِ عَ)
مؤنث قصع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قصع شود
لغت نامه دهخدا
قصعه
(قَ عَ)
کاسه. (المعرب جوالیقی) (منتهی الارب). برخی گویند این کلمه فارسی است که معرب شده، و اصل آن کاسه است. (المعرب جوالیقی ص 274) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قصعات، قصع، قصاع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قصعه
(قُ صَ عَ)
سوراخ کلاکموش که بدان درون خانه درآید. (منتهی الارب). رجوع به قصعاء و قصیعاء و قصاعه و قاصعاء شود
لغت نامه دهخدا
قصعه
(قُ عَ)
غلاف نرۀ کودک فراخ چندان که حشفۀ او بیرون برآید. ج، قصع. (منتهی الارب) ، سوراخ کلاکموش که بدان اندرون درآید. رجوع به قاصعاء و قصاعه شود
لغت نامه دهخدا
قصعه
پارسی تازی گشته کاسه نیشزبان کاسه بشقاب بزرگ، جمع قصعات قصع قصاع
تصویری از قصعه
تصویر قصعه
فرهنگ لغت هوشیار
قصعه
((قَ عَ))
کاسه و ظرفی که در آن غذا خورند، جمع قصاع
تصویری از قصعه
تصویر قصعه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاعه
تصویر قاعه
ساحت خانه، گشادگی و فضای خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلعه
تصویر قلعه
پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، دژ، دز، دیز، دیزه، ابناخون، اورا، کلات، قلاط، پشلنگ، رخّ، حصن، ملاذ، حصار بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرعه
تصویر قرعه
سهم، نصیب، تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می کنند، پشک
قرعه انداختن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه
قرعه زدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
قرعه کشیدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
پارۀ چیزی، حصه، تکه، در علوم ادبی شعری که فقط مصراع های زوج آن هم قافیه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصبه
تصویر قصبه
آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان، شهرک
فرهنگ فارسی عمید
(فُ عَ)
غلاف سر نرۀ فراخ چنانکه حشفه برآید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ عَ)
زن نهان شونده. (از منتهی الارب) : امراءه قبعه طلعه، زن که گاهی نهان گردد گاهی پیدا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قاع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قاع شود
لغت نامه دهخدا
(قُبْ بَ عَ)
جامه پاره است شبیه برنس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمعه
تصویر قمعه
سربند انبان، برگزیده داراک سرکوهان، مگس شتر، سرنای
فرهنگ لغت هوشیار
پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، حصار بلند را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنعه
تصویر قنعه
جمع قانع، کم خواهان خرسندان کم گساران، باریکه شن سرکوه، سر کوهان
فرهنگ لغت هوشیار
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصاعه
تصویر قصاعه
از ریشه پارسی کاسه گری خردماندن ریزه ماندن بزرگ نشدن کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصده
تصویر قصده
شکسته: از چوب یااز نی برگ نو شاخه نو که از خاربن برآید
فرهنگ لغت هوشیار
بن گردن، پتک آهنگری، دمغازه دمغزه در پرندگان، پاره چوب، کفه ظنچه پس از بیختن در گربال بماند، پوسته گندم سبوس فروگذاشت کوتاهی درکار
فرهنگ لغت هوشیار
پایه نردبان، انبوهی تنه زدن به هم، جمع قاصف، تندرهای بلندبانگ آسمان غرنبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصمه
تصویر قصمه
تیله شکننده تیله تکه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبعه
تصویر قبعه
چکاوک خاکستری از پرندگان موشیار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصبه
تصویر قصبه
جائیست بزرگتر از ده و خردتر از شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعه
تصویر قرعه
((قُ عِ))
آنچه که با آن فال بزنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلعه
تصویر قلعه
((قَ عَ یا عِ))
دژ، حصار، جمع قلاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
((قِ عِ))
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصبه
تصویر قصبه
((قَ صَ بِ))
آبادی بزرگ که از چند ده تشکیل شده باشد، جمع قصبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
تکه، بخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قلعه
تصویر قلعه
دژ، کلات
فرهنگ واژه فارسی سره