معنی قصعه - فرهنگ فارسی معین
معنی قصعه
قصعه((قَ عَ))
کاسه و ظرفی که در آن غذا خورند، جمع قصاع
تصویر قصعه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قصعه
قصعه
قصعه
پارسی تازی گشته کاسه نیشزبان کاسه بشقاب بزرگ، جمع قصعات قصع قصاع
فرهنگ لغت هوشیار
قصعه
قصعه
غلاف نرۀ کودک فراخ چندان که حشفۀ او بیرون برآید. ج، قُصَع. (منتهی الارب) ، سوراخ کلاکموش که بدان اندرون درآید. رجوع به قاصعاء و قصاعه شود
لغت نامه دهخدا
قصعه
قصعه
سوراخ کلاکموش که بدان درون خانه درآید. (منتهی الارب). رجوع به قُصَعاء و قُصَیعاء و قُصاعه و قاصعاء شود
لغت نامه دهخدا
قصعه
قصعه
کاسه. (المعرب جوالیقی) (منتهی الارب). برخی گویند این کلمه فارسی است که معرب شده، و اصل آن کاسه است. (المعرب جوالیقی ص 274) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قصعات، قِصَع، قِصاع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قصعه
قصعه
مؤنث قصع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قَصِع شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.