- قصار
- قصیرها، کوتاه ها، جمع واژۀ قصیر
معنی قصار - جستجوی لغت در جدول جو
- قصار
- جهد، غایت جهد، منتهای کوشش، پایان کار
- قصار
- کسی که جامه ها را بشوید و سفید کند، گازر
- قصار
- منتهای کوشش کوتاهی و سستی و تنبلی
- قصار ((قِ))
- جمع قصیر
- قصار ((قَ صّ))
- گازر، رخت شوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرفۀ قصار، پیشۀ گازر، گازری
قصارت کردن: شستن، شستشو دادن،برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
قصارت کردن: شستن، شستشو دادن،
غایت جهد، منتهای جهد، غایت، پایان امر
کفه آنچه هنگام خرمن ناکوفته بماند یا گاه بیختن درگربال، کوته بالا: زن گازری جامه شویی
پیشه قصار. گازری
باز ایستادن، کوتاه کردن
گردن بند
بارو، دیوار، پرچین، مرزبندی
کوتاهی
پیمان، نهش، هال، دیدار
محاصره کردن، محصور کردن کسی یا سپاهی را
آزار، زیر جامه
صیغه مبالغه چرخ دار، بسیار لعن کننده
گرد و غبار شدید، حین، هنگام
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر
کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
قطرها، باران ها، آنچه بچکد، جمع واژۀ قطر
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، ترن
چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف
در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف
در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
قصعه ها، بشقاب بزرگ ها، کاسه ها، جمع واژۀ قصعه
کسی که در محافل قصه گویی می کند، داستان سرا، قصه گو
متبحر، حرفه ای، قوی، از نام های باری تعالی، چیره، غالب، انتقام گیر
کسی که گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
هر نوع بازی ای که در آن شرط کنند شخص برنده از کسی که بازی را باخته پول یا چیز دیگر بگیرد، منگ، منگیا،
کنایه از کار خطرناک، ریسک
کنایه از کار خطرناک، ریسک
از کاری بازایستادن، واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی، کوتاهی کردن
جمع واژۀ قصر، کاخها
جمع واژۀ قصر، کاخها
دیوار، زندان، قلعه، دژ، کنایه از جایی که از دشمن به آن پناه می برند، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی