بند قصار، نام سدی است بر رود آب کر فارس. در نزهه القلوب آمده است: آب کر فارس در ولایت کلار به فارس برمیخزد... این رودی بخیل است که تا بندی بر او نبسته اند هیچ جای به زراعت ننشسته و بندها که بر آن آب است اول بند رامجرد است... و دیگر بند قصار که کربال سفلی بر آن مزروع است، این بند خلل یافته بود و اتابک جاولی آن را عمارت کرد. (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 219)
گازر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). جامه کوب: شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده. خاقانی. تیغت که مطرا کرد این عالم خلقان را خورشید لقب دادش قصار جهانداری. خاقانی. رجوع به گازر شود
امی. شاعری است باستانی و از او در لغت اسدی یک بیت شاهد آمده است از قصیده ای در مدح میر ابواحمد محمد (شاید پسر محمود بن سبکتکین). رجوع به چهارمقالۀ عروضی ص 28 و رجوع به قصار امی شود
کازیمیرسکی گوید: مخفف قصّار است در شعر منوچهری: چمّیدن و قرارش گویی به مار باشد رخشیدن شعاعش گویی قصار باشد. منوچهری. و در نسخۀ دیگر چنین است: چمّیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد. (دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 22)