جدول جو
جدول جو

معنی قص - جستجوی لغت در جدول جو

قص
قطع کردن
تصویری از قص
تصویر قص
فرهنگ لغت هوشیار
قص
((قَ))
استخوانی است پهن و میانی که در جلو استخوان بندی قفسه سینه واقع است، طولش در حدود 20 سانتیمتر و به شکل خنجر است و دارای یک دسته و یک تنه و یک انتها است که به زایده خنجری موسوم است، استخوان جناغ، عظم قص، جناغ سینه
فرهنگ فارسی معین
قص
بریدن موی یا ناخن، در علوم ادبی در علم عروض اسقاط حرف دوم متحرک از رکن چنان که متفاعلن مفاعلن شود
تصویری از قص
تصویر قص
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصیده
تصویر قصیده
چکامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصه
تصویر قصه
داستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصور
تصویر قصور
کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصر شیرین
تصویر قصر شیرین
کاخ شیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصر
تصویر قصر
کاخ، کوشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصد کننده
تصویر قصد کننده
یازنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصد کردن
تصویر قصد کردن
آهنگ آن کردن، یازش، یازیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصد
تصویر قصد
خواست، آهنگ، انگیزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصیده
تصویر قصیده
(دخترانه)
نام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قصه گویی
تصویر قصه گویی
قصه گفتن، داستان گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه پرداختن
تصویر قصه پرداختن
داستان گفتن، قصه گفتن، برای مثال نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم (حافظ - ۶۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه پردازی
تصویر قصه پردازی
داستان سرایی، قصه گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصبا
تصویر قصبا
نیزار، نیستان، دستۀ نی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصارت
تصویر قصارت
حرفۀ قصار، پیشۀ گازر، گازری
قصارت کردن: شستن، شستشو دادن، برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصوا
تصویر قصوا
دورترین، دور، بالاترین، بالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه خوانی
تصویر قصه خوانی
قصه خواندن، شغل و عمل قصه خوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصیر
تصویر قصیر
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه گو
تصویر قصه گو
کسی که داستان بگوید، گویندۀ قصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصد
تصویر قصد
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءنیت
قصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن
قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا
قصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصیده سرا
تصویر قصیده سرا
شاعری که قصیده می سراید، چکامه سرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصب باف
تصویر قصب باف
کسی که پارچۀ قصب ببافد، بافندۀ قصب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
قصیرها، کوتاه ها، جمع واژۀ قصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصب السکر
تصویر قصب السکر
نی شکر، نوعی نی با برگ های دراز، گل های سرخ کم رنگ و ساقه های بلند که در آن مغزی وجود دارد که دارای مادۀ قند است و از آن قند و شکر درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصارا
تصویر قصارا
غایت جهد، منتهای جهد، غایت، پایان امر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
جهد، غایت جهد، منتهای کوشش، پایان کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصب انجیر
تصویر قصب انجیر
انجیر خشک کرده ای که به نخ کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصد قربت
تصویر قصد قربت
آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
کسی که جامه ها را بشوید و سفید کند، گازر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصب پوش
تصویر قصب پوش
آنکه جامه ای از قصب بر تن کند، پوشندۀ قصب، برای مثال زده بر ماه خنده بر قصب راه / پرند آن قصب پوشان چون ماه (نظامی۲ - ۱۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصیل
تصویر قصیل
بوتۀ جو نارس که درو کنند و به چهارپایان دهند، آنچه از کشت سبز بریده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصبات
تصویر قصبات
قصبه ها، آبادی های بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان ها، شهرک ها، جمع واژۀ قصبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصاید
تصویر قصاید
قصیده ها، شعرهایی که حداقل دارای شانزده بیت است که مصراع اول بیت اول با مصراع های دوم همه های بیت ها هم قافیه است و موضوع آن بیشتر در وعظ ها، حکمت ها، حماسه ها یا در مدح یا ذم کسی یا چیزی است ها، چکامه ها، جمع واژۀ قصیده
فرهنگ فارسی عمید