جدول جو
جدول جو

معنی قزوین - جستجوی لغت در جدول جو

قزوین
(قَزْ نَ)
از شهرهای مشهور ایران است و تا ری بیست وهفت فرسنگ و تا ابهر دوازده فرسنگ فاصله دارد. این شهر دراقلیم چهارم قرار دارد. طول آن 75 درجه و عرض آن 37درجه است. ابن فقیه گوید: نخستین بنیادگذار این شهر شاپور ذوالاکتاف بود که ابهر را نیز پی افکند. قلعۀ قزوین به فارسی کژین خوانده میشد و میان آن و دیلم کوهی است که شاهان آن سرزمین پادگانی از اسواران در آنجا مستقر کرده بودند که در هنگام جنگ دیلمیان را دفع کنند و شهر را از راهزنان نگه دارند. عثمان بن عفان ’برأبن عازب’ را به سال 24 هجری قمری به حکومت ری برگزید. وی نخست به ابهر وارد شد و آنجا را گشود و سپس به قزوین کوچ کرد. مردم آن خواستار صلح و سازش شدند و او شرایطی را که مردم ابهر پذیرفته بودند به آنان پیشنهاد کرد. همه آن شرایط را بجز جزیه پذیرفتند، زیرا آنان از جزیه گریزان بودند ولی او گفت گریزی نیست، و چون چنین دیدند اسلام آوردند و به جای خود ماندند و سرزمین آنان عشریهبده گردید، آنگاه براء پانصد تن از مسلمانان را بر آنان گماشت که در میان آنان طلیحه بن خویلد اسدی و میسرۀعائدی و گروهی از بنی تغلب بودند و زمینهائی را به آنان واگذاشت که کسی را بر آنها حقی نبود. آنان زمینها را آباد کردند و چاههائی درآوردند و آبها به جریان انداختند و سکنۀ آن سرزمین خوانده شدند و کار آنان در آنجا چون کار اساوره در بصره بود، که با هرکه میخواستند میتوانستند باشند. گروهی از آنان به کوفه رفتند و با زهره بن حویه هم سوگند شدند و آنان را حمراء دیلم خوانند و بیشتر آنان در جای خود اقامت گزیدند. یکی از مردانی که همراه براء به قزوین آمده، گوید:
قد یعلم الدیلم اذ تجارب
لما اتی فی جیشه ابن عازب
بأن ظن المشرکین کاذب
فکم قطعنا فی دجی الغیاهب
من جبل و غر و من سیاسب
گویند: چون سعید بن عاصی بن امیه پس از ولید بن عقبه به حکومت کوفه منصوب شد با دیلمیان جنگید و آنان را شکست داد و به قزوین وارد شد و آنجا را شهر کرد و پادگان نظامی کوفیان برای دفع دیلمیان گردانید و موسی هادی چون به ری رفت به قزوین وارد شد و فرمان داد شهری در برابر آن بسازند وآن به شهر موسی مشهور شد، و زمینی به نام رستم آباد خرید و برای مصالح آن شهر وقف کرد و عمرو رومی حکومت آن را داشت و سپس فرزندش محمد بن عمرو و مبارک ترکی در آن دژی بنیاد کرد که آن را مبارکیه خوانند و در آن گروهی از موالی او بودند. محمد بن هارون اصفهانی گوید: هارون الرشید به آهنگ خراسان از همدان گذشت، مردم قزوین راه را بر وی گرفتند و مشکلات خود را بیان داشتند و خواستار شدند که در عشریه ای که از غلات میدهند تخفیفی داده شود. هارون الرشید به قزوین درآمد و مسجد جامع آن را بنا نهاد و نام خود بر لوح سنگی بر در آن نصب کرد و برای آن دکان ها و مستغلات خرید و آنها را برای مصالح شهر و تعمیر قبه و باروی شهر وقف کرد. گوید: وی یکی از روزها بر گنبدی که بر فراز دروازۀ شهر بود بالا میرفت. آن قبه بسیار مرتفع بود و بر بازارها اشراف داشت. در این هنگام شیپورها به صدا درآمد، او به مردم مینگریست که دکانهای خود را می بندند و شمشیرها و زره ها و همه سلاح های خود برمیگیرند و با پرچم های خود بیرون میروند. دلش به حال آنان سوخت و گفت اینان مردمی سلحشورند و باید برای ایشان کار کرد و در این باره با نزدیکان خود به مشورت پرداخت و از هر یک سخنی و عقیده ای شنید و آنگاه گفت بهترین و شایسته ترین کار برای آنان این است که آنان را از خراج معاف داریم و فقط وظیفۀ قصبه را بر آنان مقرر کنیم، و آن وظیفه در سال ده هزار درهم بود. محدثان در فضائل قزوین اخباری نقل کنند که نزد حافظان نکته سنج حدیث درست نیست، مثلاً از پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم روایت کنند که گفت: مثل قزوین در روی زمین مثل بهشت عدن است در جنان. حجاج بن یوسف ثقفی فرزند خود محمد را به جنگ دیلمیان فرستاد. وی به قزوین وارد شد و در آن مسجدی بنا نهاد و نام خود را بر آن نوشت، و آن مسجد بردر خانه بنی جنید قرار داشت و آن را مسجد ثور میخواندند. و آن همواره بود تا هارون الرشید مسجد جامع را ساخت. گروه بسیاری از مشاهیر و محدثان به قزوین منسوبند. (معجم البلدان). زکریا بن محمد قزوینی در آثارالبلاد آرد: قزوین شهر بزرگ و آبادی است در فضائی از زمین پهناور و بلند دارای خاکی نیکو و باغهای بسیار بادرختان فراوان و گیاهان خوب که مانند آن در دیگر شهرها نیست. این شهر مرکب از دو شهر است در میان یکدیگر، شهر کوچک که شهرستان نامیده میشود دارای بارو و دروازه هائی است که شهر بزرگ آن را فروگرفته و آن نیز بارو و دروازه هائی دارد. موستانها و باغستانها از هرطرف به شهر بزرگ احاطه دارد و مزارع نیز به باغستانها محیط است. آنجا را دو وادی است که یکی را درۀ دیزج و دیگری را ازنزک گویند. از بناهای تاریخی آن مسجد شایگان و مسجد شهرستانک و مسجد دهک و مسجد باب المشبک چسبیده به بارو است و آنها جایگاههایی هستند که ابدال به آنجاها میروند، و از جاهای شگفت آمیز آن مقصورۀ جامع است که آن را امیر زاهد خمارتاش غلام عمادالدوله صاحب قزوین بنیاد کرده است. گنبد بیمانند آن درغایت ارتفاع و خربزه ای شکل است و ساختمان زیبا و بلند آن نه در شهرهای اسلام مانند دارد و نه در شهرهای کفار. گورستان باب المشبک قزوین مزار بسیاری از دانشمندان و شهداء و صلحاء و پارسایان است. (از آثارالبلاد).
شهر قزوین در دامنۀ سلسلۀ جبال البرز سر راه شوسۀ تهران - رشت - آذربایجان - کردستان واقع و فاصله آن نسبت به شهرهای مجاور به شرح زیر است: قزوین به تهران 140 هزار گز، به رشت 187 هزار گز، به زنجان 174 هزار گز و به همدان 229 هزار گز. موقع طبیعی آن دشت و هوای آن سردسیری معتدل است. حمداﷲ مستوفی درباره نام و بانی قزوین در ص 830 تاریخ گزیده چنین نوشته است: یکی از اکاسر قدیم لشکری به جانب دیلمان فرستاده بود، در صحرای قزوین صف کشیدند، سپهدار لشکر به موضع زمین قزوین در صف لشکری خود خللی دید، با یکی از اتباع خود گفت آن کش (کژ) وین، یعنی بدان کج نگر و لشکر راست کن. نام کش وین یا کژوین بر آن موضع افتاد، چون آنجا شهر گردید کش وین خواندند. عرب معرب کردند قزوین گفتند... نویسندۀ همان تاریخ در صص 830- 832 بانی شهر قزوین را شاهپوربن اردشیر بابکان میداند. شهر قزوین در این تاریخ مطابق صورت ادارۀ آمار دارای 76542 تن جمعیت میباشد (38990 اناث و 37552 ذکور) ، ولی درنتیجۀ فقر اقتصادی گروهی از آنان برای تأمین معاش به تهران رفته اند و به طور یقین بیش از 50هزار الی 55هزار جمعیت ندارد. توزیع کوپن در سال 1326 ه. ش. رقم فوق را تأیید مینماید. در شهر قزوین دو خیابان قدیمی و چند خیابان جدیدالاحداث وجود دارد. خیابان سپه از آثار صفویه و عرض آن 40 متر و شمال - جنوبی است. خیابان اسفالتۀ شرقی - غربی آن در خط سیر جادۀ تهران - رشت و چند خیابان از آن منشعب میگردد. باغ چهل ستون از آثار صفویه که فعلاً فرمانداری است مقابل سبزه میدان و در مرکز شهر قرار گرفته است. بازار قزوین نیز مثل سایر شهرهای قدیمی کشور اولاً سرپوشیده است، ثانیاً هر صنفی در یک قسمت بازار و جنب یکدیگر واقع هستند. در حدود 2400 باب مغازه و دکاکین مختلفه و 36 کاروانسرای معتبر، 54 آب انبار عمومی، 44 مسجد، 36 حمام، 12 مدرسه قدیمه، 6 تکیه، 4 یخچال و 11 امامزاده دارد. آب قزوین: یکی از معایب بزرگ شهر قزوین کم آبی شهر است، وجود 54 آب انبار قدیمی که هر یک 3 الی 6 ماه آب محله را تأمین مینماید و غالباً خانه های معتبر دارای آب انبار خصوصی است، میرساند که از زمانهای قدیم این شهر به کم آبی دچار بوده است. هفت رشته قنات به نام حاتم بک، خاتونک، طیفوری، خیابان، آخوند، خمارتاش، جدید سلطانی که عموماً مادرچاه آنها در شمال شهر است وجود دارد. آب آنها بسیار کم است و کفاف نمیدهد. قنوات خمارتاش، خاتم بک، طیفوری خیلی کهنه است و تاریخ احداث آنها خیلی قدیمی است، مخصوصاً خمارتاش بیش از هزار سال قدمت دارد.
باغات قزوین: باغستانهای مهم انگور، بادام، قیسی، پسته و غیره اطراف شهر قزوین را فرا گرفته، از هر سمت که بخواهند از شهر خارج شوند در حدود 2 الی 5 کیلومتر بایستی از میان باغات عبور نمایند. مساحت باغات در حدود 3000 هکتار و سطح آن عموماً انگور و اشجار آن بادام، زردآلو و پسته میباشد. اشجار متفرقه خیلی کم دیده میشود. نگهداری باغها به عهدۀ باغبان است و سرپرست چند باغبان یک دهخدا است که به اصطلاح محل دخو نامیده میشود. در قزوین کارخانجات چندی است از قبیل کار خانه پارچه بافی و قالی بافی و آرد و غیره. یک بیمارستان به نام امینی 36 تختخوابی دارد و بیمارستان 50تختخوابی نزدیک به اتمام است. پزشک دیپلمۀ آزاد و مستخدم 7 نفر، پزشک مجاز 4 نفر، دندان ساز 5 نفر، داروساز 5 تن میباشد. شهر قزوین تلفنی با شهرهای تهران، رشت، زنجان، همدان و با سایر نقاط کشور با تلگراف مربوط است. همه روزه پست حرکت مینماید.
آثار قدیمۀ شهر قزوین از این قرار است: 1- مسجد جامع. در کتاب مرآت البلدان ناصری مسجد جامع قزوین را به شرح زیر توصیف نموده است: این جامع به امام شافعی منسوب بوده، صحن بزرگ آن را چند نفر ساخته اند، هر محلی به اسم بانی آن موسوم است. صحن کوچک که به طرف شرقی و مشهور است از ابنیۀ هارون الرشید است. صحن کوچک به طرف قبله از بناهای خمارتاش عمادی است که در سنۀ 500 هجری قمری شروع به بنای آن گردیده و در 509 تمام شده است. 2- سر درب عالی قاپو (شهربانی فعلی) ، واقع در انتهای شمالی خیابان سپه از بناهای دورۀ سلاطین صفویه است. 3- عمارت چهل ستون (فرمانداری فعلی) ، از بناهای دورۀ صفویه است. 4-شاهزاده حسین، تاریخ بنا 967 هجری قمری در زمان شاه طهماسب صفوی ساخته شده و از بناهای زینب بگم خواهر شاه عباس است. در زمان ناصرالدین شاه تعمیر اساسی شده و ایوان جلو آن را حاجی محمدباقر امینی تعمیر نموده است. 5- مدرسه حیدریه، از بناهای صفویه است که فعلاً محل دبستان فردوسی میباشد. 6- مقبرۀ حمداﷲ مستوفی معروف به گنبد دراز.
باغات قزوین فاقد دیوار و حصار بوده حدود آنها فقط خاکی به ارتفاع 75 الی 150 سانتیمتر است. اوائل بهار موقع شکوفۀ گل باغات اطراف شهر منظرۀ زیبائی دارد، این منظره مخصوصاً از نقطۀ مرتفع شهر بسیار جالب توجه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
قزوین
پارسی تازی گشته کاسپین کاسپیان نامی که نخستین گروه ظریایی سپیدپوست که به پهندشت ایران آمده اندبه این شهرکه دراززمانی زیستگاهشان بوده بخشیده اند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزوین
تصویر بزوین
(پسرانه)
محرک (نگارش کردی: بزون)
فرهنگ نامهای ایرانی
دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین، در 8000گزی شمال قزوین، در دامنه. سردسیر. سکنه 226 تن. شیعه. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت، جاجیم و گلیم بافی. راه فرعی دارد. سکنه از طایفۀ باجلان و تغییر مکان نمی دهند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
از شاعرانی است که بنا بنوشتۀ حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده شعر محلی (ولایتی) ساخته اند. (از تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ترجمه علی پاشا صالح ص 133)
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ دَ)
باغی بوده است به قزوین که باغ جنت نیز خوانده میشده است. رجوع به زندگانی شاه عباس اول ج 1 ص 189 و 193 و همچنین رجوع به باغ جنت و نیز اسامی فهرست امکنۀ عالم آرای عباسی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ)
دهی از دهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 8هزارگزی جنوب ضیأآباد و یک هزارگزی راه همدان واقع در جلگه. هوایش معتدل دارای 451 تن سکنه. شیعه مذهب با زبان ترکی و فارسی. آبش از قنات و رود خانه خررود. محصولش غلات، پنبه، کرچک و شغل مردم آنجا زراعت و جوراب بافی و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بِ مِ یِ قَ)
شاعر فارسی زبان متوفی 955 هجری قمری در 70 سالگی. شعرش در تذکرۀ روز روشن آمده است. (از الذریعه ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فِ یِ قَزْ)
امام الدین، مؤلف قاموس الاعلام ترکی و نیز مدرس تبریزی باستناد نوشتۀ او، وی را از شعرای هندوستان شمرده اند. ولی از کتاب ’تدوین’ که به این شخص نسبت داده شده و نیز از قرائن دیگر بنظر میرسد که نویسندۀ قاموس الاعلام اشتباه کرده است و او همان امام الدین عبدالکریم رافعی قزوینی معروف است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ریحانه الادب ج 2 و رافعی قزوینی (عبدالکریم بن ابوسعد...) در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جا نِ قَزْ)
از شاعران قزوین و از طایفۀ حجازیۀ آن شهر است. به سال 950 هجری قمری درگذشته است. این مطلع از اوست:
مرا توفیق ده یارب که بوسم آستانش را
کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را.
و رجوع به تحفۀ سامی چ تهران ص 53 و الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 94 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش دستجرد خلجستان شهرستان قزوین با 880 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین با 236 تن سکنه. محصول آن غلات، ینجه و لبنیات و آب آن از چشمه سارو رود محلی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
حسین بن امیر ابراهیم بن امیر محمد معصوم بن محمد فصیح بن امیر اولیاء حسینی. از ثقات علمای امامیه و فقیهان و مجتهدان اوایل قرن سیزدهم هجری و از معاصران آقامحمدباقر بهبهانی و از اساتید صاحب ریاض و میرزای قمی و از مشایخ اجازۀ روایت سیدمهدی بحرالعلوم است. او راست: 1- اختیار المذهب فیما یصحبه الانسان من الذهب. 2- ایضاح المحجه. 3- الدر الثمین فی الرسائل الاربعین. 4- مستقصی الاجتهاد فی شرح ذخیره العباد، در ارث. 5- المشترکات، در رجال. 6- معارج، در شرح مسالک الافهام. وی به سال 1208 هجری قمری درگذشت و قبرش در قزوین مشهور است. (ریحانه الادب ج 3 ص 292 و 293)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین با 539 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه کنشکین و محصول آن غلات، دیمی، انگور، میوه، یونجه و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قزوینی رازی معروف به ابن فارس و مکنی به ابوالحسین. او راست: فقه اللغۀ صاحبی و آنرا بنام صاحب کرده است. و رجوع به ابن فارس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
امام الدین رافعی بن ابوسعید رافعی قزوینی مشهور به بابویه. او در 633 هجری قمری بقزوین درگذشته است و مؤلف شرح صغیر و کبیر اوست. و قطعۀ ذیل به پدر و پسر هر دو نسبت شده است:
طلب کردن علم از آن است فرض
که بی علم کس را بحق راه نیست
کسی ننگ دارد ز آموختن
که از ننگ نادانی آگاه نیست.
رجوع به مجمعالفصحاء و ریاض العارفین شود
لغت نامه دهخدا
ده جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. سکنۀ آن 374 تن. آب از قنات. محصول آن غلات، انگور و شغل اهالی زراعت، قالی، گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
اسماعیل علی بن معصوم. از علمای امامیۀ اواخر قرن دوازدهم هجری است. از تألیفات اوست: 1- ابناء الانبیاء فی اثبات النبوه الخاصه من الکتب السماویه، به زبان فارسی. (ریحانه الادب ج 3 ص 292)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین که در 42 هزارگزی مرکز بخش و 15 هزارگزی راه شوسۀ همدان در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 102 تن سکنه، آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و انگورو چغندر قند و شغل مردمش زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
نجم الدین عبدالغفار بن عبدالکریم شافعی. از بزرگان علم و ادب و ریاضی است. او راست: 1- الحاوی الصغیر (در فروع و فقه شافعی) ، و این کتابی است موجز و به سبکی عالی نگارش یافته و در میان شافعیه مورد اعتبار است و بر آن شرحها نوشته و آن را نیز به نظم درآورده اند. 2- اللباب. 3- شرح اللباب. 4- کتاب فی الحساب. وی به سال 1266م. وفات یافت. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1509، 1510) (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
مهدی بن سیدحسن. از علمای اواخر قرن سیزدهم هجری است که در فقه و اصول و کلام و حدیث و تفسیر تبحر داشت. او راست: 1- آیات المتوسمین در حکمت الهی. 2- آیات الوصول الی علم الاصول. 3- الارث. 4- اساس الایجاد فی علم الاستعداد لتحصیل ملکه الاجتهاد. 5- استنباط القواعد الفقهیه. 6- اسماءالقبائل. 7- الانسان و ما له من التکلیف بحسب عوالمه. 8- بصائرالمجتهدین فی شرح تبصره المتعلمین. 9- تفسیر سورۀ توحید. 10- تفسیر سورۀ فاتحه. 11- الفرائد در اصول، و این کتاب دارای پنج مجلد است. 12- قلائدالخیر، در اصول عقاید. و کتابهای دیگر. وی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و حاج میرزا محمدحسن میرزای شیرازی بوده است. (الذریعه) (ریحانه الادب ج 3 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
نسبت است به قزوین، و گروهی از محدثان بدان منسوبند. (اللباب). رجوع به قزوین شود.
- امثال:
قزوینی غازبینی، یعنی اندک بین. خرده نگرش.
قزوینی هفت دبه را حلال میداند
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
جلال الدین محمد بن عبدالرحمان بن عمر شافعی، معروف به خطیب دمشقی. از دانشمندان است. وی در موصل متولد شد و به تحصیل همت گماشت و هنوز بیست سال از عمرش نگذشته بود که شغلی در ناحیۀ ازروم به وی محول گشت. آنگاه به دمشق آمد و به فنون و علوم اشتغال ورزید و اصول ادبیات و معانی و بیان را نیکو فراگرفت و متولی خطابۀ جامع دمشق گردید. ناصر او را خواست و او وامی را که به عهدۀ او بود پرداخت و منصب قضاء به وی داد و آنگاه او را به مصر احضار کرد و قضاء آن سامان را پس از برکناری ابن جماعه به عهدۀ وی گذاشت و او درآنجا یازده سال اقامت کرد و درآمد اوقاف را بر فقراء و مستمندان بخش کرد و سپس به قضاء دمشق منصوب شد. او راست: 1- تلخیص المفتاح، در معانی و بیان. 2- الایضاح فی علوم البلاغه. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1509) .جلال الدین خطیب (1267- 1338 م.) در موصل تولد یافت و متولی منصب قاضی القضاتی و ایراد خطابۀ جامع دمشق گردید و به مصر اقامت گزید. او راست: الایضاح فی علوم البلاغه. تلخیص المفتاح فی البلاغه. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُزَیْ یَ)
دهی است از دهستان کنگاور. در دشت واقع است و هوای سردسیری دارد. سکنۀ آن 415 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(غَزْ زَ)
نام شهری در ایران میان تهران و گیلان. قزوین با قاف معرب آن است، و شاید در اصل کزوین بوده و با غین و قاف مبدل آن است. (از فرهنگ نظام). اصل کلمه قزوین را کژوین و کشوین گفته اند و در لاروس کبیر کزبین و کزوین آمده است و بنا به تحقیقات اخیر اصل آن ’کاسپین’ است. رجوع به کلمه قزوین شود: چنانچ دو رستاق دستبی که یکی را دستبی ری میخوانند و آن دیگر را دستبی همدان، و هر دو را موسی بن بغا جمع کرد و هر دو را یک کوره گردانید، و غزوین نام نهاد. (تاریخ قم ص 57)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
قریه ای است به گرگان. (معجم البلدان). رجوع به مازندران رابینو بخش فارسی ص 172 و بخش انگلیسی ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
هر چیز ساخته شده از ابریشم. ابریشمین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
با یای حطی و نون و حرکت غیرمعلوم مرضی است که آن را به فارسی کهنکو و به عربی عرق النسا خوانند. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ گَ تَ)
در خشم آمدن، چه مردم آنجا مغلوب الغضب اند. (آنندراج) :
اگرچه نیست ز قزوین و روستازاد است
ولیک میشود اندر حدیث قزوینی.
سلمان ساوجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
خلیل. از اکابر علمای امامیۀ اواخر قرن 11 هجری و از معاصران شیخ حر عاملی و علامۀ مجلسی و ملا محسن فیض کاشانی و از شاگردان شیخ بهایی و میرداماد است. وی پیش از سی سالگی چندی متولی موقوفات حضرت عبدالعظیم بود. ملا خلیل مسلک اخباری داشت و مجتهدان را سخت انتقاد میکرد. نماز جمعه رادر غیبت امام حرام میدانست و استعمال دخانیات را جائز میشمرد. مناقشات وی با ملامحسن فیض معروف است. از تألیفات اوست: 1- الجمل فی النحو. 2- حاشیۀ شرح شمسیه. 3- حاشیۀ عده الاصول شیخ طوسی. 4- حاشیۀ مجمع البیان طبرسی. 5- رسالۀ حرمت توتون. 6- رسالۀ حرمت نماز جمعه در زمان غیبت امام. 7- رسالۀ قمیّه. 8- رسالۀ نجفیه. 9- رموز التفاسیر الواقعه فی الکافی والروضه. 10- الشافی فی شرح الکافی. 11- شرح کافی عربی. 12- شرح کافی فارسی. وی به سال 1089 هجری قمری در 88سالگی در قزوین وفات یافت و در مدرسه ای که به نام او موسوم است مدفون گردید. (ریحانه الادب ج 3 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
محسن بن محمدطاهر. از دانشمندان علوم عربی است. او راست: 1- رشح الحساب، این کتاب شرح نظم الحساب استادش قوام الدین محمد قزوینی است. 2- زینهالمسالک فی شرح الفیه ابن مالک. 3- شرح العوامل الماءه، در این کتاب عوامل عبدالقاهر جرجانی را شرح کرده و همین شرح است که به عوامل ملا محسن مشهور است و صاحب قصص العلماء اشتباهاً آن را از ملا محسن فیض دانسته است. 4- شرح نظم الحساب. 5- منظومه در معانی و بیان. سال وفاتش به دست نیامد. (ریحانه الادب ج 3 ص 296)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
محمد بن عبدالوهاب. از دانشمندان و متتبعان بزرگ است. وی در 1294 ه. ق. در تهران تولد یافت و تحصیلات مقدماتی و علوم متداولۀ اسلامی را در همان شهر فراگرفت، و از جملۀ از استادان فقه وی حاج شیخ فضل الله نوری و استادان کلام و حکمت قدیم وی حاج شیخ علی نوری را میتوان نام برد. در سال 1322 هجری قمری به دعوت برادر خود میرزا احمدخان به لندن سفر کرد و مدت مدیدی در آنجا و سپس در پاریس و پس از آن در آلمان و باز مجدداً در پاریس اقامت کرد و در این نقاط با بعضی از مستشرقان اروپا آشنا شد، از جمله در لندن با ادوارد براون انگلیسی و مستر الس و مستر آمدروز و سر اینزن رس و ولادیمیر مینورسکی مستشرق معروف روسی که در لندن اقامت داشت. و در برلین با مرکوارت مستشرق معروف آلمانی صاحب ایرانشهر و ادوارد زاخائو و دکتر موریتز و سباستیان بک مؤلف ’صرف و نحو مفصلی برای زبان فارسی’ به آلمانی و غیرهم. در مدت اقامت وی در اروپا کتب زیر به تصحیح او رسید وبه مخارج اوقاف خیریۀ گیپ با ادوارد براون به طبع رسید: 1- تذکرۀ لباب الالباب ج 1. 2- مرزبان نامه. 3- المعجم. 4- چهارمقالۀ عروضی با حواشی مفصل و مبسوط در آخر آن. 5 و 6 و 7- تاریخ جهانگشای جوینی با حواشی مفصل مبسوط در آخر جلد سوم و مقدمۀ مبسوط بر جلداول. 8- ترجمه لوایح جامی به فرانسوی. 9- رساله ای در شرح حال مسعودسعد سلمان که فقط ترجمه آن به انگلیسی توسط ادوارد براون به طبع رسیده است نه اصل فارسی آن. 10- دیباچه ای بر تذکرهالاولیاء شیخ عطار چ نیکلسون در لیدن. 11- رساله ای در شرح احوال شیخ ابوالفتوح رازی که به عنوان خاتمهالطبع در آخر جلد پنجم کتاب مزبور در طهران به طبع رسیده. 12 و 13- عده ای از مقالات متفرقۀ تاریخی و ادبی و انتقادی که در تحت عنوان بیست مقالۀ قزوینی در دو جلد به طبع رسیده است. جلد اول آن در بمبئی به وسیلۀ ابراهیم پورداود بسال 1307 هجری شمسی و جلد دوم بوسیلۀ عباس اقبال به سال 1313 هجری شمسی طبع شده است. 14- رساله ای در شرح احوال ابوسلیمان منطقی سجستانی مؤلف صوان الحکمه که به سال 1312 هجری شمسی در پاریس به طبع رسید. 15- رساله ای در تحقیق مؤلف نفثهالمصدور یعنی محمد نسوی منشی جلال الدین منکبرنی که به سال 1308 هجری شمسی به اهتمام عباس اقبال در تهران به طبع رسیده است. 16- رساله ای راجع به ممدوحین سعدی و شرح احوال آنان که به سال 1317 هجری شمسی توسط حبیب یغمائی ابتدا در مجلۀ تعلیم و تربیت و سپس جداگانه در طهران به طبع رسیده است. 17- دیوان حافظ که از روی چندین نسخۀ قدیمی تصحیح کرده و به سال 1320 در هجری شمسی تهران به اهتمام وزارت فرهنگ به طبع رسیده است. وی در اواخر سال 1318 هجری شمسی به واسطۀ ظهور جنگ در اروپا و صعوبت اقامت خارجیان در آنجا به طهران مراجعت کرد و 10 سال آخر عمر خود را در طهران گذرانید و در روز جمعه ششم خرداد 1328 هجری شمسی / 28 رجب 1368 هجری قمری / 27 مۀ 1949 میلادی نزدیک ساعت 10 و نیم بعدازظهر در طهران وفات یافت. علامه قزوینی از نوادر نوابغی بود که وسعت معلومات قدیم و جدید را با غریزۀ کنجکاوی و دقت در شأن هر چیز و استقصای یک موضوع را تا درک کنه و علت آن و روش انتقادی علمی و انصاف و بیطرفی علمای جدید جمع داشت. بزرگترین فضل قزوینی این است که وی پس از آنکه علوم قدیمه و اسلامی را فراگرفت، چون گذارش به اروپا افتاد بر اثر عشق سوزانی که به فراگرفتن هر چیز داشت تحقیقات علمای آن سرزمین را مورد مطالعۀ دقیق قرار داد. (از مجلۀ یغما سال 1327 هجری شمسی و مجلۀ یادگار سال 1327 هجری شمسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قزوینی شدن
تصویر قزوینی شدن
کشوینی شدن درخشم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزین
تصویر قزین
نادرست نویسی کژین کچین آنچه از کژ ابریشم کم بهافراهم آورند
فرهنگ لغت هوشیار
کشوینی منسوب است به قزوین از مردم قزوین، جمع قزوانه (بسیاق عربی)، لهجه ایست ایرانی که مردم قزوین بدان تکلم کنند
فرهنگ لغت هوشیار