زیرک و خوش طبع متوقی و برحذر از عیوب و پاک و برکنار از معاصی و معایب. (منتهی الارب). الرجل الظریف المتوقی العیوب و المتقزز من المعاصی و المعایب لیس من کبر و تیه. (از اقرب الموارد)
زیرک و خوش طبع متوقی و برحذر از عیوب و پاک و برکنار از معاصی و معایب. (منتهی الارب). الرجل الظریف المتوقی العیوب و المتقزز من المعاصی و المعایب لیس من کبر و تیه. (از اقرب الموارد)
برآمدگی در چیزی، در پزشکی برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می شود، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، محدّب، گنگ قوز بالای قوز: کنایه از مصیبتی بالای مصیبت قبلی سر قوز افتادن: کنایه از بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن
برآمدگی در چیزی، در پزشکی برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می شود، خَمیدِه، مُنحَنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، مُحَدَّب، گَنگ قوز بالای قوز: کنایه از مصیبتی بالای مصیبت قبلی سر قوز افتادن: کنایه از بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن
ابن معصب. از محدثان بوده است. (از منتهی الارب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
ابن مَعَصب. از محدثان بوده است. (از منتهی الارب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نفرت طبع نمودن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نخوردن و ننوشیدن چیزی به اراده. (از اقرب الموارد). هو یتقزز من اکل الضب و نحوه. (اقرب الموارد) : از خوردن خرمای هر بستانی تحرز نمود و از خوردن آب هر جویی تقزز. (المضاف الی بدایع الازمان ص 19)
نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نفرت طبع نمودن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نخوردن و ننوشیدن چیزی به اراده. (از اقرب الموارد). هو یتقزز من اکل الضب و نحوه. (اقرب الموارد) : از خوردن خرمای هر بستانی تحرز نمود و از خوردن آب هر جویی تقزز. (المضاف الی بدایع الازمان ص 19)
ازریشه فارسی کژفروش ابریشم فروش ماربزرگ ابریشم فروش علاقه بند: آنکه امروز قدش سرو سرافراز من است شاه خوبان جهان اکبر قزاز من است، آنکه کرم ابریشم را تربیت کند
ازریشه فارسی کژفروش ابریشم فروش ماربزرگ ابریشم فروش علاقه بند: آنکه امروز قدش سرو سرافراز من است شاه خوبان جهان اکبر قزاز من است، آنکه کرم ابریشم را تربیت کند
نادرست نویسی کوز کوژ پارسی است برآمدگی و خمیدگی غیر طبیعی و خارج از حد ستون فقرات در ناحیه مهره های پشتی: قوز سالوسیش به پشت چویوز معنی صدق قوز بالا قوز. (دهخدا. مجموعه اشعار 5)، کسی که گوژپشت است کسی که قوز دارد. یا قوز بالا قوز. دردی که بر درد قبلی اضافه شود بدبختی روی بدبختی، برآمدگی غیر طبیعی استخوان
نادرست نویسی کوز کوژ پارسی است برآمدگی و خمیدگی غیر طبیعی و خارج از حد ستون فقرات در ناحیه مهره های پشتی: قوز سالوسیش به پشت چویوز معنی صدق قوز بالا قوز. (دهخدا. مجموعه اشعار 5)، کسی که گوژپشت است کسی که قوز دارد. یا قوز بالا قوز. دردی که بر درد قبلی اضافه شود بدبختی روی بدبختی، برآمدگی غیر طبیعی استخوان
غوز، برآمدگی، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان روی قوز افتادن: از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن قوز بالا قوز: کنایه از دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی، مصیبت پشت مصیبت
غوز، برآمدگی، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان روی قوز افتادن: از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن قوز بالا قوز: کنایه از دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی، مصیبت پشت مصیبت