جدول جو
جدول جو

معنی قزح - جستجوی لغت در جدول جو

قزح
ادویه، چاشنی، تخم پیاز
تصویری از قزح
تصویر قزح
فرهنگ فارسی عمید
قزح
بول سگ، شاش سگ
تصویری از قزح
تصویر قزح
فرهنگ فارسی عمید
قزح
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، تربسه، شدکیس، توبه، درونه، ایرسا، سدکیس، اغلیسون، تربیسه، سرگیس، آژفنداک، نوشه، ترسه، کرکم، نوسه، آدینده، رخش، سرویسه، کلکم، سرکیس، نوس، تیراژی، قوس و قزح، آفنداک، تویه، آلیسا، سویسه، آزفنداک، تیراژه
تصویری از قزح
تصویر قزح
فرهنگ فارسی عمید
قزح
(قُ زَ)
جمع واژۀ قزحه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- قوس قزح، قوس سحاب و قوس غمام است. (اقرب الموارد). آدینده، یعنی آنچه پیدا شود بر هوا سرخ و سبز به شکل کمان، و آن را کمان رستم نیز خوانند. سمیت لتلونها من القزحه او لارتفاعها من قزح بمعنی ارتفع. یا قزح نام فرشتۀ موکل بر ابر یا نام پادشاهی از پادشاهان عجم. و قوس منسوب است به سوی این هر دو، و قزح ممنوع الصرف است. (منتهی الارب). و قزح بر آن تقدیر که جمع قزحه باشد منصرف است و بر تقدیری که علم معدول باشد غیرمنصرف است. (اقرب الموارد). نام یکی از شیاطین است و بدین سبب قوس قزح راکمان شیطان میگویند. (برهان). چیزی است که به صورت کمان در ابر پیدا میشود از رنگهای بنفشه و نیلی و کبود و سبز و زرد و پرتقالی و سرخ به ترتیب تشکیل میشود، و علت آن حلول شعاعهای خورشید است در قطره های کره مانند آب باران. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
قزح
(قِ)
دیگ افزار. (منتهی الارب). تابل. (اقرب الموارد). داروهای گرم و امثال آن که در دیگ طعام ریزند. (برهان) ، تخم پیاز. (منتهی الارب). بزر بصل. واین لغتی است شامی. (اقرب الموارد) ، سرگین مار. (منتهی الارب). خرء حیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قزح
(قُ)
کوهی است در مزدلفه در طرف راست امام، و آن موضعی است که در زمان جاهلیت در آن آتش می افروختند و موقف قریش بوده است زیرا آنان در عرفه وقوف نداشتند. (از معجم البلدان). کوهی است به مزدلفه. (منتهی الارب). نام کوهی است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
قزح
نام وی کمال بیک و از نویسندگان است. او راست: تلخیص الحقوق الموضوعه. این کتاب مشتمل است بر خلاصۀقوانین حکومت عثمانی با ذکر ادارات حکومتی و قوانین هر یک از آنها، و در بیروت به سال 1911م. در 344 صفحه بچاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1507)
لغت نامه دهخدا
قزح
قوس قزح، آنچه که بر هوا پیدا شود، بشکل سرخ و سبز و کمان و آنرا کمان رستم نیز خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
قزح
((قُ زَ))
رنگارنگ
تصویری از قزح
تصویر قزح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبح
تصویر قبح
زشتی، زشت بودن، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرح
تصویر قرح
قرحه ها، زخم ها، ریش ها، جراحت ها، در پزشکی آبله ها، جمع واژۀ قرحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدح
تصویر قدح
عیب کردن، طعن کردن در نسب کسی، عیب جویی، بدگویی، سرزنش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیح
تصویر قیح
زرداب، چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، کلچ، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزح
تصویر مزح
شوخی کردن، شوخی، مزاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدح
تصویر قدح
ظرفی که در آن چیزی بیاشامند، ساغر، پیاله، کاسۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قَزْ زَ)
نوعی از درخت انجیر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). درختی است شبیه به درخت انجیر دارای شاخه های کوتاه که سر آنها مانند پنجۀ سگ است و آن از درختان عجیب بیابان است. (از اقرب الموارد) (ازمحیط المحیط). و رجوع به تاج العروس ج 2 ص 208 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بسیارشاخ گردیدن گیاه و پراگنده افتادن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ حَ)
رنگارنگ از طرق و خطوط و جز آن. (منتهی الارب). الطریقه من الوان قوس قزح. (اقرب الموارد) (المنجد). ج، قزح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پلشت خونریم، ریم چرک، زرداب زرد آب، ریم (چرک) بی آمیزش، خون ریم چرک پلشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزح
تصویر مزح
شوخی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزع
تصویر قزع
دیگ افزار داربوی، تخم پیاز
فرهنگ لغت هوشیار
بابلی تازی گشته گندم گندم. یا قمح احمر. گیاهی است از تیره گل میمون که یک ساله است و برگهایش متقابل و باریک و کشیده و سه گوش است. گلهایش زرد یا بنفش می باشند. گیاه مزبور غالبا انگل نباتات دیگر و موجب خشک شدن گیاهان می گردد. قمح اقمر را به نام سرخک نیز نامند قراموق تیلکی بغدادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفح
تصویر قفح
ناپسندیدن ناخوش داشتن، ناخوردن بازایستادن ازخوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلح
تصویر قلح
خرسالخورده جامه چرکین زرد دندان زرد دندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزاح
تصویر قزاح
دیگ افزارفروش دارچین فروش شیرسوز ازبیماری های دام، گمه ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرح
تصویر قرح
آبله ای که چرک و خون در آن پیدا شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدح
تصویر قدح
کاسه که دو کس را سیر گرداند، کاسه بزرگ، پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزل
تصویر قزل
رنگ طلائی، سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزم
تصویر قزم
مردم فرومایه، شتر هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزی
تصویر قزی
پاژنامه (لقب)، پازنام زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبح
تصویر قبح
زشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزح
تصویر رزح
خستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرح
تصویر قرح
((قَ))
زخم، اثر گزیدگی سلاح، آبله ریز که بر اندام برآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبح
تصویر قبح
((قُ))
زشتی، زشت بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدح
تصویر قدح
سبو
فرهنگ واژه فارسی سره