معنی قزح قزح (قِ) دیگ افزار. (منتهی الارب). تابل. (اقرب الموارد). داروهای گرم و امثال آن که در دیگ طعام ریزند. (برهان) ، تخم پیاز. (منتهی الارب). بزر بصل. واین لغتی است شامی. (اقرب الموارد) ، سرگین مار. (منتهی الارب). خرء حیه. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا