جدول جو
جدول جو

معنی قرنه - جستجوی لغت در جدول جو

قرنه
(قَ نِ)
قضائی است در استان بصره در عراق، و آن شامل دو ناحیۀ قرنه و سویب است. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
قرنه
(قُ نَ)
دم شمشیر و تیر و پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، کرانۀ بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، یک سوی برون آمده از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سر زهدان، یا گوشۀ آن، یا شعبه آن، یا آنچه از زهدان بلند برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج). یکی از دو کرانۀ فرج زن. احد شفتی الرحم
لغت نامه دهخدا
قرنه
از انواع سازهای محلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرطه
تصویر قرطه
جامۀ کوتاه بی آستر، پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرچه
تصویر قرچه
گوشه ای در دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرده
تصویر قرده
بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرحه
تصویر قرحه
زخم، ریش، جراحت، در پزشکی آبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرته
تصویر قرته
نادرست نویسی غرده غرته غرچه پارسیاست دیوث قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غرچه پارسی است یکی از نغمات فرعی ایران که توسط آن می توان از سه گاه وارد شور شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربه
تصویر قربه
نزدیکی، خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کرته گونه ای پیراهن کرته: قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی روی بنمای که امروز چنین داردروی. (انوری چا. تبریز 371)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراه
تصویر قراه
قرائت در فارسی خونش، دانش خوانش نپی (قرآن)
فرهنگ لغت هوشیار
دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرحه
تصویر قرحه
زخم چرکین ریش آغاززمستان، مهتر بزرگ یاران یک قرح زخم ریش، آبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرده
تصویر قرده
کپی ماده ماده کپی یکی قرد بوزینه، جمع قرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرزه
تصویر قرزه
مشتی یک مشت
فرهنگ لغت هوشیار
کرسنه ریم یاچرک که برزخم بسته وسخت شده باشد چرک و ریمی که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرصنه
تصویر قرصنه
دزدی دریایی دریازنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرینه
تصویر قرینه
نشانه ای که برای انسان مانند دلیل باشد جهت پی بردن به امری
فرهنگ لغت هوشیار
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
فرهنگ لغت هوشیار
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
فرهنگ لغت هوشیار
بدنام ارمال دارچینی از گیاهان، پاره ای پوست، اندماغ پوست درخت و جز آن، پوست درختی است شبیه بدارچین دارچین
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اقرن: بنگرید به اقرن و دژ شهر، مارشاخدار، نادرست نویسی کرنا خرنا پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنق
تصویر قرنق
خدمتکار، کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنی
تصویر قرنی
قره نی بنگرید به قره نی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
قسمتی از پرده صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و شفاف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنه
تصویر طرنه
هف بند از گیاهان علف هفت بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنه
تصویر ترنه
ترکی کلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنه
تصویر خرنه
غرش جانوران مانند گربه و ببر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنه
تصویر درنه
قوس قزح، کمان حلاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنه
تصویر ارنه
مرزدوکرت مایه پنیر، پنیرتر، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنه
تصویر خرنه
((خُ نَ یا نِ))
غرش جانوران مانند گربه و ببر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
((قَ یِّ))
لایه شفافی که در جلو چشم قرار دارد و نور را از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرنه
تصویر فرنه
لعنت
فرهنگ واژه فارسی سره