جدول جو
جدول جو

معنی قرنیه

قرنیه((قَ یِّ))
لایه شفافی که در جلو چشم قرار دارد و نور را از خود عبور می دهد
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قرنیه

قرنیه

قرنیه
قسمتی از پرده صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و شفاف است
قرنیه
فرهنگ لغت هوشیار

قرنیه

قرنیه
بخشی از پردۀ صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و کاملاً شفاف است و نور را به سهولت از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی عمید

ترنیه

ترنیه
پارسی تازی گشته ترانه ترانه خواندن، شاداندن، پیچ دادن آوا
ترنیه
فرهنگ لغت هوشیار

فرنیه

فرنیه
از ریشه لاتینی نان تنوری کاک نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فرنیه
فرهنگ لغت هوشیار

قرنیز

قرنیز
برگرفته از قرناس تازی رخبام جدولی که از آجر یا سیمان در جهت خارجی ایوان بشکل پیش آمدگی باریک بالای در و پنجره مانند حاشیه یا سایبان سازند
فرهنگ لغت هوشیار

قرینه

قرینه
نشانه ای که برای انسان مانند دلیل باشد جهت پی بردن به امری
قرینه
فرهنگ لغت هوشیار

قطنیه

قطنیه
از ریشه لاتینی پنبه ای پارچه پنبه ای، چاش (غله ّ پاک کرده) چاش پختنی
فرهنگ لغت هوشیار