جدول جو
جدول جو

معنی قرعه - جستجوی لغت در جدول جو

قرعه
سهم، نصیب، تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می کنند، پشک
قرعه انداختن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه
قرعه زدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
قرعه کشیدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
تصویری از قرعه
تصویر قرعه
فرهنگ فارسی عمید
قرعه
(قَ عَ)
یکی قرع. رجوع به قرع شود، داغی است که بر ساق شتر کنند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قرعه
(قُ عَ)
داغی است که بر وسط بینی شتر کنند، گزین مال، آنچه به فال زنند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پشک:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعۀ فال به نام من دیوانه زدند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
قرعه
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
فرهنگ لغت هوشیار
قرعه
((قُ عِ))
آنچه که با آن فال بزنند
تصویری از قرعه
تصویر قرعه
فرهنگ فارسی معین
قرعه
پشک، سهم، قسمت، نصیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرحه
تصویر قرحه
زخم، ریش، جراحت، در پزشکی آبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارعه
تصویر قارعه
صد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱ آیه
جمع قوارع
روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یوم الجمع، روز شمار، روز درنگ، یوم الدین، روز وانفسا، فرجام گاه، روز پسین، یوم الحساب، یوم السبع، یوم التلاقی، رستخیز، روز امید و بیم، یوم القرار، رستاخیز، ستخیز، طامة الکبریٰ، یوم دین، روز بازپرس، روز رستاخیز، یوم الحشر، روز بازخوٰاست، یوم النشور، روز جزا، یوم التّناد، نشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقعه
تصویر رقعه
نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه، وصله ای که به لباس می دوزند، صفحۀ شطرنج یا نرد، قطعه ای از چیزی که بر آن می نوشتند مانند پوست، کاغذ یا پارچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
آبراهه، راه آب، راهگذر آب، مجرای آب، گذرگاه سیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاعه
تصویر قاعه
ساحت خانه، گشادگی و فضای خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرطه
تصویر قرطه
جامۀ کوتاه بی آستر، پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرچه
تصویر قرچه
گوشه ای در دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرده
تصویر قرده
بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرعا
تصویر قرعا
مرغزارخشک، زن کل
فرهنگ لغت هوشیار
بدنام ارمال دارچینی از گیاهان، پاره ای پوست، اندماغ پوست درخت و جز آن، پوست درختی است شبیه بدارچین دارچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصعه
تصویر قصعه
پارسی تازی گشته کاسه نیشزبان کاسه بشقاب بزرگ، جمع قصعات قصع قصاع
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کرته گونه ای پیراهن کرته: قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی روی بنمای که امروز چنین داردروی. (انوری چا. تبریز 371)
فرهنگ لغت هوشیار
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبعه
تصویر قبعه
چکاوک خاکستری از پرندگان موشیار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
فرهنگ لغت هوشیار
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرزه
تصویر قرزه
مشتی یک مشت
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قارع سختی، رستخیز مونث قارع، سختی داهیه، جمع قوارع، رستاخیر قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقعه
تصویر قرقعه
لاک پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
زه کمان، زه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعه
تصویر سرعه
در فارسی تگ هنگار روندی
فرهنگ لغت هوشیار
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرعه
تصویر جرعه
یکبار آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرعه
تصویر زرعه
برز تخم، کشتگاه، جوجه کبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقعه
تصویر رقعه
نوشته، نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرعه
تصویر ذرعه
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درعه
تصویر درعه
پیه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرده
تصویر قرده
کپی ماده ماده کپی یکی قرد بوزینه، جمع قرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
تکه، بخش
فرهنگ واژه فارسی سره