بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپی، گُپی، قِرد
گشنیز. (منتهی الارب) (آنندراج). گشنیز و کزبره. (ناظم الاطباء). به لغت بربر گشنیز را گویند و آن رستنیی باشد که بیشتر در آشهای بیمار کنند و بعربی کزبره خوانند. (برهان). بزبان اهل بربر گشنیز را گویند... که فارسی نخواهد بود. (انجمن آرا). کزبره. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 99). کزبره بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). صاحب نشوءاللغه کزبره را کلمه اعجمی و مرادف آن را تقده کلمه متروک عربی آورده است. رجوع به همین کتاب ص 94 شود، زیرۀ رومی، دیگ افزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
گشنیز. (منتهی الارب) (آنندراج). گشنیز و کزبره. (ناظم الاطباء). به لغت بربر گشنیز را گویند و آن رستنیی باشد که بیشتر در آشهای بیمار کنند و بعربی کزبره خوانند. (برهان). بزبان اهل بربر گشنیز را گویند... که فارسی نخواهد بود. (انجمن آرا). کزبره. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 99). کزبره بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). صاحب نشوءاللغه کُزبُرَه را کلمه اعجمی و مرادف آن را تِقْدَه کلمه متروک عربی آورده است. رجوع به همین کتاب ص 94 شود، زیرۀ رومی، دیگ افزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند
جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند