جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قعده

قعده

قعده
نوع نشستن، یک بار نشستن، مرکب انسان، فرش یا مسندی که بر آن بنشینند
قعده
فرهنگ فارسی عمید

قعده

قعده
جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند
فرهنگ لغت هوشیار

قعده

قعده
آن چه که روی آن نشینند از قبیل زین و غیره، مرکب که بر آن سوار شوند
قعده
فرهنگ فارسی معین

قعده

قعده
نوعی از نشست، آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را، فرزند پسین، للذکر و الاثنی و الجمع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- ذوالقِعْده، لغتی است در ذوالقَعْده. (اقرب الموارد). رجوع به ذوالقعده شود
لغت نامه دهخدا

قعده

قعده
شتری که راعی برای حاجات خود گرفته باشد. (اقرب الموارد) :
پیشم چو ماه قعده شبرنگ از آن کشند
تا خوانم آفتاب جنیبت برِ سخاش.
خاقانی.
قعده نقره خنگ روز آمده از جنیبتش
ادهم شب فکند سم کندرو از مشمری.
خاقانی.
، خر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قُعُدات. (اقرب الموارد). ج، قُعْدان. (منتهی الارب) ، زین و پالان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قعده

قعده
برای مره. (اقرب الموارد)، آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : یرتفع (نبات الزقوم) نحو قعده الانسان و اکثر و اقل. (ابن بیطار). رجوع به قِعْده شود، مَرکب انسان. (اقرب الموارد)، گستردنی که بر آن نشینند. (اقرب الموارد از لسان)،
{{مَصدَر}} نشستن. (غیاث اللغات) :
عشقها داریم با این خاک ما
زآنکه افتاده ست در قعده رضا.
مولوی.
- ذوالقعده، ماهی است که در آن از سفرها می نشستند. (اقرب الموارد). ماه یازدهم قمری است و یکی از چهار ماهی است که نزد عرب جاهلیت از ماههای حرام به شمار میرفت، چه در آن سفر و جنگ و خونریزی حرام بود. رجوع به ذوالقعده شود
لغت نامه دهخدا

بعده

بعده
بازه، دور اندیشی، دورا، بیگانگی (بازه فاصله)، سرزمین دور
بعده
فرهنگ لغت هوشیار