قبا: بپوشید زربفت و چینی قبای ز تاج اندر آویخت فر همای. فردوسی. جزوی و کلی از دو برون نیست آنچه هست جزوی همه تو بخشی و کلی همه خدای من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای. عنصری. شاهان به وقت بخشش از آن شاه یافته گه ساز و گه ولایت و گه اسب و گه قبای. فرخی. رجوع به قبا شود
قبا: بپوشید زربفت و چینی قبای ز تاج اندر آویخت فر همای. فردوسی. جزوی و کلی از دو برون نیست آنچه هست جزوی همه تو بخشی و کلی همه خدای من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای. عنصری. شاهان به وقت بخشش از آن شاه یافته گه ساز و گه ولایت و گه اسب و گه قبای. فرخی. رجوع به قبا شود
رزق الله بن محمد بن ابوالحسن بن عمر قبایی فرغانه ای مکنی به ابوسعد و معروف به ابوالمکارم وی از مردم قبا (یکی از شهرهای فرغانه) است که در بخارا میزیست. او از ادیبان شایسته بود و مؤلف معجم البلدان گوید: من از وی روایت شنیدم. (معجم البلدان) محمد بن سلیمان وی از ابوامامه بن سهل بن حنیف روایت کند و از او عبدالعزیز بن دراوردی و حاتم بن اسماعیل روایت دارند. (سمعانی) (معجم البلدان)
رزق الله بن محمد بن ابوالحسن بن عمر قبایی فرغانه ای مکنی به ابوسعد و معروف به ابوالمکارم وی از مردم قبا (یکی از شهرهای فرغانه) است که در بخارا میزیست. او از ادیبان شایسته بود و مؤلف معجم البلدان گوید: من از وی روایت شنیدم. (معجم البلدان) محمد بن سلیمان وی از ابوامامه بن سهل بن حنیف روایت کند و از او عبدالعزیز بن دراوردی و حاتم بن اسماعیل روایت دارند. (سمعانی) (معجم البلدان)
طبیعت طبع، ادراک اندر یافت، طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم، جمع قرایح (قرائح) قریحه خراشیدن، بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده
طبیعت طبع، ادراک اندر یافت، طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم، جمع قرایح (قرائح) قریحه خراشیدن، بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده