جدول جو
جدول جو

معنی قباح - جستجوی لغت در جدول جو

قباح
(قِ)
جمع واژۀ قبیح و قبیحه. (ناظم الاطباء). زشتیها
لغت نامه دهخدا
قباح
(قَ)
پیوندجای ساق و ران. (منتهی الارب). قبیح. رجوع به قبیح شود
لغت نامه دهخدا
قباح
(قُبْ با)
خرس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قباح
زشت گردیدن، جمع قبیح، زشت ها زشتان جمع قبیح و قبیحه
تصویری از قباح
تصویر قباح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صباح
تصویر صباح
(پسرانه)
بامداد، صب ح، روز، نام دعائی منسوب به علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قباد
تصویر قباد
(پسرانه)
سرور، گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سباح
تصویر سباح
بسیار شنا کننده، شناگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قباق
تصویر قباق
قاپوق، دار اعدام، چوبی بلند که در وسط میدان برپا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند، قبق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قداح
تصویر قداح
قدح ها، تیرهای بی پیکان، جمع واژۀ قدح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباح
تصویر صباح
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
صباح و مسا: صبح و عصر، بامداد و شبانگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قباد
تصویر قباد
نوعی ماهی بی فلس که در خلیج فارس پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراح
تصویر قراح
آب خالص و پاکیزه، زمینی که در آن آب و درخت نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباح
تصویر صباح
صبیح ها، زیبارویان، سفید چهرگان، جمع واژۀ صبیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبان
تصویر قبان
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، . در این بیت qappān، باسکول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباح
تصویر مباح
ویژگی فعل بدون حکم، حلال کرده شده، جایز، حلال، روا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبایح
تصویر قبایح
قبیحه ها، قبیح ها، زشت ها، ناپسندها، جمع واژۀ قبیحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قباب
تصویر قباب
قبه ها، بناهایی که سقف آن گرد و برآمده باشد، جمع واژۀ قبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قباحت
تصویر قباحت
زشتی در قول، فعل یا صورت، رسوایی، فضاحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباح
تصویر نباح
بانگ کردن سگ، بانگ سگ
فرهنگ فارسی عمید
(قَ حَ)
قباح. قبح. زشتی. زشت شدن، دنائت. سماجت. شناعت. بدی. فساد. بدکاری. (ناظم الاطباء) :
هرچ آن قبیح تر بکند یار خوبروی
داند که چشم دوست نبیند قباحتش.
سعدی.
، بدشکلی و بدترکیبی، فضیحت و رسوایی، حقارت. دونی. ناراستی. دغابازی. حیله بازی، ناشایستگی، خیانت، شرم و حیاء، تکلف، گناه. تقصیر. عیب. (ناظم الاطباء).
- قباحت داشتن. رجوع به همین ترکیب شود.
- بی قباحت، بی شرم. بی حیا
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زشت آوردن، در کازه درآمدن صیاد، لازم گرفتن چیزی را، نیازمند شدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درویش شدن. (تاج المصادر) (ترجمان القرآن) ، بخور کردن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوشبوی کردن بعود. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(قَ حا)
جمع واژۀ قبیح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبائح
تصویر قبائح
قبایح در فارسی، جمع قبیحه، زشت ها زشتی ها جمع قبیحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباح
تصویر صباح
بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباح
تصویر سباح
شناور، شناگر
فرهنگ لغت هوشیار
بزغاله، گربه پدرام، بچه شتر بچه گاو، جمع ربح، سودها فروختن، سود خواری کپی نر، بزغاله، شترک لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذباح
تصویر ذباح
پاره کردن شکافتن، گلو بریدن، خبه کردن خروسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباح
تصویر اباح
روا دانستن روایی، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقباح
تصویر اقباح
زشت آوردن، زشت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباحت
تصویر قباحت
زشت شدن، زشتی بدشکلی بدترکیبی، بدکاری بدی فاسد، فضیحت: رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباحه
تصویر قباحه
زشتی، رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبایح
تصویر قبایح
جمع قبیحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباحت
تصویر قباحت
((قَ حَ))
زشتی، زشت شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبیح
تصویر قبیح
زشت
فرهنگ واژه فارسی سره
بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد