یخ برف تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شخکاسه، یخچه، سنگچه، پسنگک، پسکک، سنگرک، ژاله، سنگک، شهنگانه آب فسرده، آب خفته
یخ برف تَگَرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شَخکاسِه، یَخچِه، سَنگچِه، پَسَنگَک، پَسکَک، سَنگرَک، ژالِه، سَنگَک، شَهَنگانِه آب فسرده، آب خفته
مربوط. وابسته. مرتبط. پیوسته: بشمشیر او بازبسته است گیتی عرض بازبسته است لابد بجوهر. ازرقی. هر اولی به آخری بازبسته است. (از تاریخ بیهق). چون نی بخیال بازبسته مویی ز دهان مرگ رسته. نظامی
مربوط. وابسته. مرتبط. پیوسته: بشمشیر او بازبسته است گیتی عرض بازبسته است لابد بجوهر. ازرقی. هر اولی به آخری بازبسته است. (از تاریخ بیهق). چون نی بخیال بازبسته مویی ز دهان مرگ رسته. نظامی
ساکت. خاموش: تا توی لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس. نظامی. در عشق شکسته بسته دانی چونم ؟ لب بسته و دل شکسته دانی چونم ؟ تو مجلس می نشانده دانم چونی من غرقۀ خون نشسته دانی چونم ؟ خاقانی
ساکت. خاموش: تا توی ِ لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس. نظامی. در عشق شکسته بسته دانی چونم ؟ لب بسته و دل شکسته دانی چونم ؟ تو مجلس می نشانده دانم چونی من غرقۀ خون نشسته دانی چونم ؟ خاقانی
زیادت بود. (فرهنگ اسدی چ عباس اقبال) : ای جای جای کاسته به خوبی باز از تو جای جای فرابسته. دقیقی (از اسدی). مؤلف در حاشیۀ نسخۀ چاپ مأخذ فوق حدس زده اند که صحیح آن ’فزایسته’ باشد، و صحت این حدس قطعی به نظر میرسد
زیادت بود. (فرهنگ اسدی چ عباس اقبال) : ای جای جای کاسته به خوبی باز از تو جای جای فرابسته. دقیقی (از اسدی). مؤلف در حاشیۀ نسخۀ چاپ مأخذ فوق حدس زده اند که صحیح آن ’فزایسته’ باشد، و صحت این حدس قطعی به نظر میرسد
چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند سنگ و کلوخ جماد مقابل بررسته، امر ساختگی امر مصنوع
چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند سنگ و کلوخ جماد مقابل بررسته، امر ساختگی امر مصنوع
مربوط، منسوب، خویشاوند، مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه، بازرگانی مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند
مربوط، منسوب، خویشاوند، مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه، بازرگانی مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند