یخ برف تَگَرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شَخکاسِه، یَخچِه، سَنگچِه، پَسَنگَک، پَسکَک، سَنگرَک، ژالِه، سَنگَک، شَهَنگانِه آب فسرده، آب خفته
ساکت. خاموش: تا توی ِ لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس. نظامی. در عشق شکسته بسته دانی چونم ؟ لب بسته و دل شکسته دانی چونم ؟ تو مجلس می نشانده دانم چونی من غرقۀ خون نشسته دانی چونم ؟ خاقانی