جدول جو
جدول جو

معنی آب بسته

آب بسته((بِ بَ تِ))
شیشه، آبگینه، بلور، ژاله، شبنم، تگرگ، یخ
تصویری از آب بسته
تصویر آب بسته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آب بسته

آب بسته

آب بسته
یخ
برف
تَگَرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شَخکاسِه، یَخچِه، سَنگچِه، پَسَنگَک، پَسکَک، سَنگرَک، ژالِه، سَنگَک، شَهَنگانِه
آب فسرده، آب خفته
آب بسته
فرهنگ فارسی عمید

لب بسته

لب بسته
ساکت. خاموش:
تا توی ِ لب بسته گشادی نفس
یک سخن نغز نگفتی به کس.
نظامی.
در عشق شکسته بسته دانی چونم ؟
لب بسته و دل شکسته دانی چونم ؟
تو مجلس می نشانده دانم چونی
من غرقۀ خون نشسته دانی چونم ؟
خاقانی
لغت نامه دهخدا

آب خفته

آب خفته
آبی که در یکجا ایستاده و راکد باشد، آب جاری که جریان آن از تراکم آب یا همواری مجری محسوس نباشد، ژاله، برف، تگرگ، یخ، شیشه بلور، شمشیر (در غلاف)
فرهنگ لغت هوشیار

سر بسته

سر بسته
چیزی که سر آن مسدود باشد (پاکت جعبه صندوق) مقابل سرباز سر گشاده، مخفی پنهان، برمز پوشیده: سخن سربسته گفتی با حریفان خدارا زین معما پرده برار (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار