- قاهریه
- آردینه انگلبینی نوعی حلوا که با انگبین سازند و حلوا پزان گاه در ساختن آن غش و بجای انگبین قند داخل کنند
معنی قاهریه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرامان راه رفتن
سلسله ای از صوفیه، منسوب به عبدالقادر گیلانی
پیروان عبد القادر گیلانی که بیشینه آنان در کردستان زندگی می کنند
جمع قاهر، چیرگان
سر نیزه، دم شمشیر، مرغ باران
مونث قاهر و پایتخت مسر، شتابزدگی، آغاز هر چیز، سرسینه مونث قاهر: دولت قاهر ملوک قاهر
درتازی دیده نشد زور زورکی مونث قهری. یا قوه قهریه. زور قدرت: کاتیلینا مصمم بود در صورت لزوم با قوه قهریه حکومت را به دست آرد
مؤنث واژۀ قاهر، چیره شونده، مقهور کننده، چیره، غالب، زبردست، شامخ، بلند و مرتفع
قاجار، قاجاریان
منسوب به بهار
کانایش
راه عام و جاده بزرگ و وسیع، راه وسیع و عام
ازپارسی، جمع شاکری، چاکران، مزدچاکری، شیربا گوشت وشیر پخته، دشنه کج
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، آهرن، اهرن، آهرمن، هرماس، اهرمن، اهرامن، هریمن
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
جمع طاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ائمه طاهرین باجداد طاهرین
قابلیت در فارسی در برخی فرهنگ ها پنداشته اند که قابلیت ساخته فارسی گویان است و قابلیه تازی نیست که برداشت نادرستی است شایندگی شایستگی، پذیرندگی پذیرفتن، فراخوری در خوری، توان توانش
پارسی تازی گشته کادسی نام دهی در ایران پیش از اسلام
جمع قاصر، کوتاهی کنندگان
فرمانداری
جمع قاهره
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
مونث قیصری، راسته بازار بزرگ: اهل تبریز حسب الفرمان شاه جهان شهر را آذین بسته قیصریه و بازارها را چون نوعروسان حجله نشاط آراستند
جمع قهرمان، از ریشه پارسی کهرمان ها دادگذاران جمع قهرمان: خلفا و سلاطین بزرگ قهارمه عالمند
پیروان حمید الدین ناصر بن خسرو علوی فرا خوان بزرگ هفت گرایان در خراسان و تبرستان درهمهایی که ملک صلاح الدین ضرب کرده و نصف آنرا نقره خال و نصف رامس (بتساوی) داد و این درهمها در مصر و شام شایع شد
راهی که وسعت دارد، راه عام، جاده اصلی و بزرگ