جدول جو
جدول جو

معنی قانع - جستجوی لغت در جدول جو

قانع
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده
تصویری از قانع
تصویر قانع
فرهنگ فارسی عمید
قانع
(نِ)
یکی از القاب امام محمد تقی است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 91)
لغت نامه دهخدا
قانع
خواهنده، خرسند
تصویری از قانع
تصویر قانع
فرهنگ لغت هوشیار
قانع
((نِ))
خرسند، راضی
تصویری از قانع
تصویر قانع
فرهنگ فارسی معین
قانع
خرسند، خشنود
تصویری از قانع
تصویر قانع
فرهنگ واژه فارسی سره
قانع
خرسند، خشنود، راضی، متقاعد، سازگار، صرفه جو، قناعت پیشه، مقنع، متقاعد، مطمئن، سیر
متضاد: ناخشنود
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانع
تصویر مانع
باز دارنده، جلوگیری کننده، کنایه از مشکل، معضل
مانع شدن: منع کردن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یانع
تصویر یانع
رسیده، ویژگی میوۀ رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانت
تصویر قانت
فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
تغییر ناپذیر، قطع کننده، برنده، تیز، بران، محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناع
تصویر قناع
پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارع
تصویر قارع
کوبنده، کوبندۀ در، فال زننده، به قرعه، قرعه کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامع
تصویر قامع
برنده، شکننده، کوبنده، خوار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانی
تصویر قانی
سرخ، سرخ پررنگ، بسیار سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نِ)
جمع واژۀ مقنع و مقنعه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مقنعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مقنع و مقنعه شود، جمع واژۀ مقنع، گواه عدل و بسنده که بس است ذات او یا شهادت او یا حکم او. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقنع شود
لغت نامه دهخدا
(نِ عَ)
تأنیث قانع. رجوع به قانع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قانز
تصویر قانز
شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
برنده، تیز، جدا کننده، بران، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانط
تصویر قانط
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابع
تصویر قابع
تاسه زده
فرهنگ لغت هوشیار
پرهیز گار، فرمان برنده، نیایشگر، خاموش فرمانبردار فرمان برنده، دعا خواننده در نماز، جمع قانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانب
تصویر قانب
پیک، گرگ زوزه کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامع
تصویر قامع
برنده، بند کننده، قاطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالع
تصویر قالع
بر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی خود خونی خونین تازی از پارسی خونی خونین سرخ بسیار سرخ سخت سرخ. یا احمر قانی. سرخ تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
روسری، رخپوشه، زینه جنگ افزار پارچه ای که زنان سر خود را پوشانند روسری، جمع اقناع اقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارع
تصویر قارع
قرعه کشنده، کوبنده در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صانع
تصویر صانع
دست کار، پیشه ور، آفریننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانع
تصویر شانع
قبیح کننده، زشت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانع
تصویر دانع
فرومایه و بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانع
تصویر خانع
متهم، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانع
تصویر رانع
بازی کننده، تکان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانع
تصویر مانع
بازدارنده، گیر، راهبند
فرهنگ واژه فارسی سره