- قانص
- شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
معنی قانص - جستجوی لغت در جدول جو
- قانص
- شکاری
- قانص ((نِ))
- شکارچی، صیاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث قانص و اندرونه مرغ چینه دان پرنده
خرسند، خشنود
سرخ، سرخ پررنگ، بسیار سرخ
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده
فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
پشه خاکی، خر زهره کوهی
خواهنده، خرسند
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
شکارگر
پرهیز گار، فرمان برنده، نیایشگر، خاموش فرمانبردار فرمان برنده، دعا خواننده در نماز، جمع قانتین
پیک، گرگ زوزه کشنده
آبفشان، سایه کم
ترکی از پارسی خود خونی خونین تازی از پارسی خونی خونین سرخ بسیار سرخ سخت سرخ. یا احمر قانی. سرخ تند
شکارگر قناس بنگرید به قناس
قصه گو، داستانگو، قصه خوان
ترکی از پارسی خون پارسی تازی گشته غان توس از گیاهان غان
شکارکردن بن نژاد شکار