- قاصره
- قاصر، کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
معنی قاصره - جستجوی لغت در جدول جو
- قاصره
- مونث قاصر و پاک چشم: زن مونث قاصر، زنی که جز شوهر خود بدیگری چشم ندارد، جمع قاسرات
- قاصره ((ص رَ یا رِ))
- مؤنث قاصر. زنی که جز شوهر خود به دیگری چشم ندارد، جمع قاصرات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیده، عین، بصر، چشم
تهیگاه، پهلو، کمر
بینایی مثلاً قوۀ باصره، کنایه از چشم
سبد یا زنبیل تهیه شده از برگ درخت خرما
قیصرها، لقب پادشاهان روم، جمع واژۀ قیصر
دستگاه آبگیری، دستگاه روغن گیری، دستگاه فشار
مونث قادر بنگرید به قادر مونث قادر
مونث قاطر و کوس (قطار)
مونث قاصی و کرانه، کلانسال گوسپند، گوسپند جدا از گله مونث قاصی، ناحیه کرانه
مونث قاصد
مونث قاهر و پایتخت مسر، شتابزدگی، آغاز هر چیز، سرسینه مونث قاهر: دولت قاهر ملوک قاهر
کفه آنچه هنگام خرمن ناکوفته بماند یا گاه بیختن درگربال، کوته بالا: زن گازری جامه شویی
سبدخرما، زن به گواژ
جمع قیصر، از ریشه آرامی کیسران قیصر
((ص رِ))
فرهنگ فارسی معین
استخوانی است مسطح و پهن و درشت که به دور خود پیچ خورده و شبیه به یک بال می باشد و آن استخوان با استخوان دیگر نظیر خود، استخوان خاجی لگن خاصره را می سازد
کرانه، ناحیه
تهیگاه، پهلو، کمر
مؤنث واژۀ قاهر، چیره شونده، مقهور کننده، چیره، غالب، زبردست، شامخ، بلند و مرتفع
خشکاد
کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
هر یک از قطعات پنج گانۀ وسیع و پیوستۀ خشکی های زمین مثلاً قارۀ آسیا، قارۀ اروپا، برّه
قارۀ سیاه: کنایه از افریقا
قارۀ سیاه: کنایه از افریقا
کوه کوچک مستدیر، سنگ بزرگ، کوهک خرد جدا از کوهها، خشکی بزرگ در میان آب
تقصیر کننده، مقصر، کوتاهی کننده
بن گردن، پتک آهنگری، دمغازه دمغزه در پرندگان، پاره چوب، کفه ظنچه پس از بیختن در گربال بماند، پوسته گندم سبوس فروگذاشت کوتاهی درکار