جدول جو
جدول جو

معنی قوصره

قوصره((قَ صَ رَ))
زنبیل، سبدی که در آن خرما ریزند
تصویری از قوصره
تصویر قوصره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قوصره

قوصره

قوصره
قوصره. زنبیل خرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ظرفی است از نی برای حمل خرما. ابوبکر گوید: گمان نمیکنم که این کلمه عربی محض باشد اگرچه عرب بدان تکلم کرده ودر شعر فصیح نیز آمده است. (المعرب جوالیقی ص 277). ج، قواصر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) :
مژدگانی که ره بصره به امن آمده است
میرسد قوصره و میخ طمع محکم دار.
ابواسحاق اطعمه (از فرهنگ نظام).
، کنایه از زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

قواره

قواره
واحد شمارش پارچه به اندازه ای که لباس دوخته شود، واحد شمارش زمین به اندازه ای که یک بنا در آن ساخته شود، ظاهر مثلاً ریخت و قواره، شایسته، متناسب
قواره
فرهنگ فارسی عمید

قاصره

قاصره
مونث قاصر و پاک چشم: زن مونث قاصر، زنی که جز شوهر خود بدیگری چشم ندارد، جمع قاسرات
فرهنگ لغت هوشیار

قصوره

قصوره
خانه بخت خانه اروس (عروس)، خانه بند زن زنی که وی راشوی به خانه بازداشته
فرهنگ لغت هوشیار

قواره

قواره
پارچه که گرد بریده باشند، پارچه ای که از آن یک جامه توان کرد، یک قواره فاستونی
فرهنگ لغت هوشیار

قاصره

قاصره
مؤنث قاصر. زنی که جز شوهر خود به دیگری چشم ندارد، جمع قاصرات
قاصره
فرهنگ فارسی معین